مرحوم ملا احمد نراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى ، حال غافلان را بيان مىكند كه مضمون اشعار به اين صورت است :
اى غافل بىخبر ! داستان بىخبرى و غفلت داستان آن مردى را مىماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد .
آرى ، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبرو مىشود .
آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود ، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند .
در وسط چاه چشمش به اژدهايى افتاد كه در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است .
در حالى كه غرق ترس و وحشت شده بود ، صدايى توجه او را جلب كرد . ديد دو موش مشغول جويدن طناباند . آن مرد خود را از بالا و پايين چاه و در كنار كار آن دو موش در خطر حتمى ديد ، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد كه در كمر گاه چاه عسل اندوختهاند ، با ديدن عسل شيرين خاكآلود كه در حقيقت زهر تلخ دنياى هلاككننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول كند و در حال خوردن عسل از شير و اژدها و دو موش كه رشته عمرش را قطع مىكردند ، غافل و بىخبر ماند ؛ با خوردن عسل از نيش زنبورها هم در امان نبود .