يكى از ياران پرشور پاپ در شمال فرانسه راهبى بود اصلاً از حوالى آمين موسوم به پطروس و ملقّب به ناسك ؛ راهب مزبور از هرجا گذر كرد شور بزرگى براى جنگ صليبى درانداخت .
بنابه روايت گيبر دونوژان ، حكّام و سواران جنگى هنوز در باب تدارك سفر رأى مىزدند كه فقرا به شوق و شعف به تهيه و تدارك پرداختند ، همهكس خانه و مُوِستان و مايملك خود را انداخته يا آنها را به ثمن بخس مىفروخت و به وجد و سرور عازم مىشد .
آنچه را كه مىديدند به كار سفر نمىرود به عجله تمام پول مىكردند ، فقرا گاو خود را مانند اسب نعل كرده به ارّابه مىبستند و آذوقه و فرزندان خردسال خود را بر ارابه نهاده از دنبال خود مىكشيدند ، اطفال خردسال به هر محكمه يا خانهاى كه مىرسيدند ، مىپرسيدند : بيت المقدس اينجاست ؟!!
هنوز از دعوت اوربن دوّم در كلرمون سه ماه نگذشته بود ، كه يك دسته چهل پنجاه هزار نفرى از زن و مرد از جا كنده شده به هدايت پطرس ناسك و سوارى جنگى موسوم به گوتيه بينوا به راه افتاد و چون از رود رن گذشت ، دسته ديگرى شبيه به آن از زوار آلمان به وى ملحق شدند ، اين عدّه براى گذران خود هرجا مىرسيد غارت مىكرد و انواع ظلمها را مرتكب مىشد .
در هر صورت قشون صليبى پس از طى جادههاى طولانى و جنايات بىشمار به بيت المقدس رسيد و پس از مدّتى وارد شهر شده خونريزى سختى به پا كرد !!
گود فروآدوبويون به پاپ نوشت : اگر مىخواهيد بدانيد با دشمنانى كه در بيت المقدس به دست ما افتادند چه معامله شد ، همين قدر بدانيد كه كسان ما در رواق سليمان و در معبد در لجّهاى از خون مسلمانان مىتاختند و خون تا زانوى مركب مىرسيد !!
عموم روايات بر قتل عام شهادت مىدهد ، تقريباً در آن ناحيه دههزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هركس در آنجا راه مىرفت تا بند پايش را خون مىگرفت !
از كفّار هيچكس جان نبرد و حتّى زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند ، پس از كشتار نوبت به غارت رسيد ، كسان چون از خونريزى سير شدند به خانهها ريختند و هرچه به دستشان افتاد ضبط كردند ، هركس چه فقير چه غنى به هرجا وارد مىشد ، آن را ملك طلق خود مىدانست و اين رسم چنان سارى بود كه گويى قانونى است كه بايد مو به مو رعايت شود !![108]
به موازات رشد عقلى انسان ، علم در همه جوانبش در حال پيشرفت بود ، عقلا و دانشمندان ، براى كشف حقايق به تكاپو افتاده بودند ؛ اروپا طبق نظريه محقّقين خود آنها با اثرگيرى از علوم اسلامى ، در راه تحقيق مسائل علمى افتاده بود ، ولى پيشرفت دانش به صلاح كليسا و اربابانش نبود ؛ زيرا بيدارى ملّتها ، به حكومت شيطانىشان ـ كه زير پرده دين پنهان شده بود ـ خاتمه مىداد . پاپها و كشيشان چندى پس از عيسى به كتمان حق عادت كرده بودند و تحريف حقايق طبيعت دوّم آنان شده بود ، اينان به هنگام ظهور اسلام هم ، از اين دو جنايت فروگذار نبودند ، به وقت حركت علمى اروپا ، بنا گذاشتند با علم و عالم به مخالفت برخيزند و هرچه را مطابق كتب دينى تحريف شده خود نديدند نابود كنند ؛ اگر كتمان حق و تحريف حقايق در كار نبود ، مخالفت با علم هم پيش نمىآمد و وضع تاريخ غير از اين بود ، آنها باعث شدند كه چهره دين به طور مطلق مورد نفرت قرار بگيرد ، آنها اكثريّت مردم روى زمين را به مسئله خدا و قيامت و اخلاق بدبين كردند و اسلام هم در بين مسلمانان از خطر و جنايت آنان درامان نماند ؛ آنها كارى كردند كه در دنيا وانمود شد دين با علم و پيشرفت و تمدّن مخالف است ؛ اين عقيده كه محصول مظالم كليسا بود به ممالك اسلامى هم سرايت كرد و جامعه اسلامى را از اسلام دور كرد ، مسلمانان هم تصوّر كردند راه رسيدن به تمدّن جدايى از دين است ؛ گرمى و حرارت اين عقيده به آنان اجازه نداد كه فكر كنند ، كدام دين مانع علم و پيشرفت است ، دين خالص يا دين تحريف شده .