ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 108
نمايش فراداده

حكمت 373


  • سخن، تا زمانى، كه آنرا، بيان بود دريد قدرت و بند تو وليكن چو آورديش بر زبان توئى در كف صولت و قيد آن زبان خودت را، نگهدار و بس چنانكه زر و نقره را در جهان بسا كه فقط يك كلام و سخن كند نعمتى را ز دستت بدور عذاب و گرفتارى و درد و رنج برآرد بپيش و كشد در شكنج

  • نكردى و گنجينه اش را عيان مهنا و شيرين و گلقند تو برون شد ز جام دهان و لبان اسير و گرفتار و در صيد آن كن، از كشف راز و مگويش، بكس بگنجينه خود نهى در نهان شود عامل درد و رنج و محن ترا زير مهميز و در ضرب و زور برآرد بپيش و كشد در شكنج برآرد بپيش و كشد در شكنج

حكمت 374


  • هر آنچه كه آنرا، ندانى، مگو ازيرا خداوند سبحان پاك قوانين حقى، بر اندام تو بفرموده فرض و بروز جزا براى تو آرد نشان و دليل شوى از بيان كرده ى خود، ذليل

  • كه بل، هر چه را هم كه دانى مگو جهان گستر و ماه و خورشيد و خاك زبان و سر و دست و بر كام تو به آنها، پى كيفر و بر سزا شوى از بيان كرده ى خود، ذليل شوى از بيان كرده ى خود، ذليل

حكمت 375


  • بترس در سراپرده ى روزگار تو را، در پلشتى خويش و گناه و در گلشن ساحت و طاعتش كه در زمره ى خاسرين جهان بوقتى كه بر طاعت كردگار جوانمرد و كوشنده و پرتوان و گر ناتوان بودى و خوار و زار ز جرم و گناه خدا، ناتوان بكار و عمل باش و بر خود، شوان

  • از اينكه گهر ذات پروردگار ببيند بگندابه ى اشتباه نبيند بهنگام و در ساعتش بباشى و مردود و از ابلهان توانت بود در، كش روزگار بجان باش و پاك و خجسته روان پريشان و بيمار و شخص نزار بكار و عمل باش و بر خود، شوان بكار و عمل باش و بر خود، شوان