حكمت 376
تمايل بدنيا و دار فنا
به آنچه كه از آن، بچشمان خويش
ندانى و جهل است و گرداب رنج
و كوتاهى در نكو كاريت
بوقتى كه از مزد و پاداش آن
بدل، مطمئنى و بر كسب سود
زيان كارى و خفت است و ضرر
و دل بستن و تكيه و اعتماد
بپيش از برآورد و سنجيدنش
ضعيفى و سستى و درماندن است
پريشى و خوارى و جان كندن است
گذرگاه لغزان و دام بلا
همى بينى و باردت زخم و نيش
كمند فسون و شكنج سپنج
رهائى از زارى و خواريت
گهربارى كنه و فرتاش آن
در آسايش خاطرى و وجود
تباهى، اندوه و رنج و شرر
بهر كس، بشهر و ديار و بلاد
در آخر، جدائى و رنجيدنش
پريشى و خوارى و جان كندن است
پريشى و خوارى و جان كندن است
حكمت 377
از آماج خوارى دنياى پست
بنزد خداوندگار جهان
خدا را بجرم و گنه مرتكب
مگر آنكه در بطن دنياى خوار
نيابندش آنچه كه در نزد اوست
مگر آنكه از دار دنيا، بدور
شوند و كنندش بگودال گور
شبستان تاريك و گرداب خست
بود آنكه اندر عيان و نهان
نگردند و از كيفرش ملتهب
گذرگاه لغزان و باريك و تار
روانبخش و جاويد و پاك و نكوست
شوند و كنندش بگودال گور
شوند و كنندش بگودال گور
حكمت 378
هر آنكس كه كردارش او را، بدل
نسب نامه اش، تيز و چالاك و تند
كسيكه مقام خودش را، ز دست
مقام پدرهايش او را جوى
نمى بخشد از بهره ى اخروى
كند، كند و از سعى و كوشش، بهل
نگرداند او را و سردار جند
بداد و شده خاسر و ورشكست
نمى بخشد از بهره ى اخروى
نمى بخشد از بهره ى اخروى
حكمت 379
هر آنكس كه چيزى كند جستجو
همان را و يا بعض آن را عيان
شود بهره مند و كشد در ميان
پس كسب آن كوشش و پرس و جو
شود بهره مند و كشد در ميان
شود بهره مند و كشد در ميان