حكمت 365 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • سوم: بى نيازى و داراى مال
    كه در بخشش، بخل و زفتى، بكار
    چهارم: تهيدست و بيچيز و مال
    كه او، آخرت را، بدنياى خست
    ببازار مكاره و در فروش
    پس آنگه، كه دانشور از علم خويش
    و دانا از آنچه كه داننده است
    نگيرد بكار و نيارد عمل
    هر آينه نادان ز آموزشش
    شود نااميد و در امواج ننگ
    بوقتى كه دارا و مرد غنى
    تهى دست درمانده و بينوا
    سراپرده ى آخرت را، برنج
    هلا جابر اى پير نيكو خصال
    هر آنكس كه بر او، بدنيا و دهر
    شود بارش نعمت كردگار
    طلب كردن و خواهش مردمان
    باو، ميشود، بيش و از حد زياد
    پس آنكس، كه بهر سپاس خدا
    از آنها، بر آنچه، كه فرض و ضرور
    نمايد بجان و وجودش قيام
    تماميشان را كند جاودان
    و آنكس كه در راه پروردگار
    ضرور است و بر پا، نخيزد بدهر
    تماميشان را، بمحو و فنا
    كشد از پى و سقف و سطح بنا



  • غنى توانمند و اهل كمال
    نورزد براى فقير و ندار
    فقير و ندار و پريشيده حال
    پى كسب دينار و اميان پست
    نسازد عوض، با كنام وحوش
    چراغى نيفروزد از دين و كيش
    بلوح دلش، ثبت و خواننده است
    كند بر گلستان دانش خلل
    فراگيرى علم و افروزشش
    خورد غوطه و جام فكرش، بسنگ
    ز خيرش كند بخل و گردد، دنى
    پريشان و آشفته و مبتلا
    فروشد بدنيا و دير سپنج
    جوانمرد و بينادل و با كمال
    اقاليم گيتى و در بر و بحر
    فراوان و مشهور در روزگار
    همانند باران و سيل دمان
    در استان و شهر و ديار و بلاد
    بشكرانه ى ذات پاك هدا
    بدين است و بر حق و درياى نور
    دهد با زبان شرافت پيام
    خودش را جوانمرد و از عابدان
    در آنها، به آنچه، كه در روزگار
    نمايد بآزش گلوگير و نحر
    كشد از پى و سقف و سطح بنا
    كشد از پى و سقف و سطح بنا



حكمت 365





  • هلا.... مومنين سراى جهان
    هر آنكس كه بيند ستمكارگان
    عيان ضرب و شتم و جنايت كنند
    و اين مردمانرا بفسق و گناه
    گر آنرا بدل، منكر و رد كند
    رهائى بجست ببحر حيات
    هر آنكس كه آنرا بلفظ و زبان
    هر آينه پاداش و اجر و جزا
    و پاداشش از آنكسيكه بدل
    فزونست و بيحد و شايسته تر
    ولى، هر كسيكه بشمشير و تيغ
    شود منكر و رد و انكار آن
    كه تا دين و توحيد پروردگار
    بلند و گران ارج و در اهتزاز
    و شرك و فساد ستمكارگان
    زبون گردد و در حضيض و فنا
    بود او، كسيكه براه نجات
    و بر راه خير و درست و شرف
    يقين، در دلش، اختر روشن است
    اميد روانش، بحق گلشن است



  • شريفان نيكو نهاد و مهان
    بزير لواى جهانخوارگان
    ز خونخوار و ظالم حمايت كنند
    بخوانند و بر جرم و كار تباه
    تبرى ز شيطان و از دد كند
    نشسته بكشتى و ناو نجات
    كند رد و انكار و نفى و خزان
    گرفت و فزاينده مزد و سزا
    ز خود كرده رد و ز جانش بهل
    بيان كرده اش نيك و بايسته تر
    بسعى و تلاش و جهاد بليغ
    كند دفع انديشه و كار آن
    شود پرچم عالم و روزگار
    درآيد بوالائى و فخر و ناز
    تباهى و جرم جهانخوارگان
    شود واژگون و خرابه بنا
    رسيده ز توفان و بحر حيات
    نموده قيام و به نيكى هدف
    اميد روانش، بحق گلشن است
    اميد روانش، بحق گلشن است



حكمت 366





  • از ايشان، كسى با زبان و بيان
    هر آنچه كه زشت و بد و ناپسند
    كند نفى و انكار و مردود و رد
    پس او، خصلت نيك و شايسته را
    نموده تمام و بپايان رساند
    و ز ايشان، كسى، با زبان و بدل
    وليكن نه با دست و سعى و قيام
    كه او برد و خصلت، زده دست و چنگ
    از ايشان، كسى، با دلش، نفى ورد
    وليكن نه با دست و جهد و جهاد
    كه او، بر دو خصلت، خدنگ زيان
    كه آن هر دوان، در سه خصلت، بزرگ
    به يك خصلت او، در عمل، دست و چنگ
    و ز ايشان، كسى، در زمين و زمان
    كه زشت است و بيداد و ظلم و ستم
    بدست و زبان و دلش، در جهان
    پس او، مرده ى زندگان زمان
    تمامى اعمال نيك و جهاد
    براه خداوند و ايثار جان
    بنزد گهر امر معروف حق
    و نهى ز كردار مردود و زشت
    نباشد مگر مثل آب دهن
    بدرياى پهناور و گود و ژرف
    همانا كه امر بنيكى و خير
    نمى سازد عمر كسى را، قليل
    اجل را نسازد هماورد، و درد
    و روزى كس را، كم و بى بها
    و از بهترينهاى اين، در جهان
    بنزد امير ستمگر بيان
    شود تا ستمكش رهد از زيان



  • بدست و دل و در نهان و عيان
    بدين است و آسيب و رنج و گزند
    بداند پلشت و ز كردار دد
    سرشت نهادى و بايسته را
    باوج كمال شرافت كشاند
    كند رد و مردود و بد را بهل
    كه بل، با بيان، كلام و پيام
    يكى را تبه كرده و تيره رنگ
    نمايد، هر آنچه كه زشت است و بد
    زبان خود و طبع و خوى و نهاد
    پر اندو تبه كرد و برده شيان
    بسى ارجمندند و صولت سترگ
    زده، تانيافتد، بگرداب ننگ
    بكار پلشت و كثيف و دمان
    تباهى و فسق و غبار الم
    نمى سازد انكار و رد و نهان
    پليد است و بر جهل و ظلمت، دمان
    بسعى و تلاش و وجود و نهاد
    به اخلاص و تسليم روح و روان
    بيان كردن حكم شرع و احق
    عملكرد ديو و دد و بدسرشت
    و تف كردنش بى بلا و محن
    خروشان و پررعد و باران و برف
    و نهى ز منكر، در اين كهنه دير
    دچار زوال و ز دنيا، گسيل
    نگردد پريشانگر جان مرد
    نگرداند و صاحبش را رها
    كلامى بود كه بحق، از دهان
    شود تا ستمكش رهد از زيان
    شود تا ستمكش رهد از زيان



/ 135