حكمت 451
قضا و قدر، غالب و يكه تاز
بميدان جولان شرط و گرو
بطوريكه آفت بتدبير و فكر
زند لطمه و تير تقدير بكر
بچوگان راى است و اسرار و راز
ز فن شمارش، فتد در جلو
زند لطمه و تير تقدير بكر
زند لطمه و تير تقدير بكر
حكمت 452
تانى و حلم، هر دو، همزادهم
كه آن هر دوان را بلندى عزم
همى زايد و ميدهد سيرشان
در افكار و انديشه ها طيرشان
در اصلند و همتاى در زادهم
ابر مادر همت و قصد و حزم
در افكار و انديشه ها طيرشان
در افكار و انديشه ها طيرشان
حكمت 453
سخن چينى و غيبت و زشت ياد
بود كوشش عاجز عاجز و ناتوان
فرومانده و زار و خسته روان
بهر جا و هر حالت و فكر و ياد
فرومانده و زار و خسته روان
فرومانده و زار و خسته روان
حكمت 455
هر آينه دنيا، پى ديگرى
نگرديده از بهر خود، بود و خلق
كه پوشد بتن، پود هستى و دلق
شده خلق و ميدان بازيگرى
كه پوشد بتن، پود هستى و دلق
كه پوشد بتن، پود هستى و دلق