حكمت 336 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • يكى لحظه از گوشه و كنج چشم
    ورا مى رساند زيان و ضرر
    و يك جمله زار و دگرگونه اش
    نمايد پريشان و وارونه اش



  • نگاه تب آلوده با غيظ و خشم
    شود از بيان سخن بر حذر
    نمايد پريشان و وارونه اش
    نمايد پريشان و وارونه اش



حكمت 336





  • هلا... بندگان خداوندگار
    بسا آدمى كه، فراوان، اميد
    بچيزى كه بر آن بدنيا و دهر
    كند خانه اى را بزحمت بنا
    كند خرمن ثروت و نقد و مال
    كه آن را بزودى نمايد رها
    و شايد كه آن را بجرم و گناه
    و از حق شده مانع و همچو ديو
    و از راه جرم و فساد و حرام
    بانگيزه اش زير بار گناه
    پس او با وبال و روال پلشت
    بدرگاه پروردگارش پريش
    بدنيا و در آخرت زير بار
    زيانش، زيانى بود آشكار
    خودش در كف نار دوزخ، شكار



  • بترسيد از ذات پروردگار
    بدل دارد و آرزوى نويد
    نپيوندد هرگز، بخشكى و بحر
    نگشته مقيمش، بگردد فنا
    شود صاحب ملك و جاه و جلال
    شود از برايش بدون بها
    فراهم نمود و بفرقش كلاه
    كشيده بمظلوم و بيكس غريو
    رسيده به آن و كشيدش بدام
    فرورفت و در گلخن اشتباه
    ببار گرانش، كند بازگشت
    همى آيد و سرفكنده بپيش
    زيان كار پست است و در ننگ و عار
    خودش در كف نار دوزخ، شكار
    خودش در كف نار دوزخ، شكار



حكمت 337





  • همانا كه پرهيز و زهد و شرف
    برى گشتن از جرم و بار گناه
    بجان است و دورى از اشتباه



  • گهر عصمت و پاكى در حرف
    بجان است و دورى از اشتباه
    بجان است و دورى از اشتباه



حكمت 338





  • گهر آبرويت، بهم بسته است
    سئوالش، چكاند بروى زمين
    نگر تا كه آنرا، بنزد چه كس
    فروريزى و ميشوى خار و خس



  • بجام شرف، منجمد گشته است
    كند چهره ات را ملول و غمين
    فروريزى و ميشوى خار و خس
    فروريزى و ميشوى خار و خس



حكمت 339





  • ستايش، از آنچه كه شايسته است
    فزونش، پلشت و تملق گرى است
    و كمتر از آنچه كه بايسته است
    بود ناتوانى و رشك و حسد
    كه پژواك وزرش بحاسد رسد



  • خوش آيند و بايا و بايسته است
    بفخر و شرف آتش و اخگرى است
    سزاوار مردان وارسته است
    كه پژواك وزرش بحاسد رسد
    كه پژواك وزرش بحاسد رسد



/ 135