و گرچه كه از مردمان دو رو
براه و روش باشد و خلق و خو
براه و روش باشد و خلق و خو
براه و روش باشد و خلق و خو
حكمت 078
بهاى هر آن آدمى، در جهان
كه آن را بجانش، پسنديد و نيك
بدل داند و شد به حسنش، شريك
بچيزى بود در عيان و نهان
بدل داند و شد به حسنش، شريك
بدل داند و شد به حسنش، شريك
حكمت 079
شما را به پند گرانبار پنج
كه در كسب محصول آنها، اگر
بزير بغلهاى اين اشتران
بسر چشمه هايش شتابان شويد
سزاوار و شايان و شايسته است
ببايد، كسى از شما مردمان
نباشد هوادار و اميدوار
نترسد مگر از گناهان خويش
و گر مطلبى را، نداند، از او
نبايد كند، شرم و گويد كه من
و گر مطلبى را نمى داند او
نبايد كند كوتهى و حيا
از اينكه بياموزدش در روال
و بر خيلتان باد و بر جانتان
بصبر و شكيبائى در جهان
ازيرا كه آرام و صبر و شكيب
همانند سر، از تن و پيكر است
كه خيرى نباشد در آن پيكرى
در ايمان پاكى كه در آن شكيب
نباشد دوا و شفا و طبيب
سفارش نمايم بدور سپنج
برنج و غم و درد و خون جگر
زنيد و بتازيد و سخت و گران
خزيد و جهيد و دويد و رويد
روالى خوش آيند و بايسته است
در ادوار تاريخ و گشت زمان
مگر آنكه بر ذات پروردگار
رود سوى درياى توبه به پيش
بپرسند و باشد بجهلش فرو
نمى دانمش، در ديار و زمن
نگشته بفهميدنش روبرو
بر اين و آن، مكر و ريو و ريا
شود واجد فهم و درك و كمال
به پندار و كردار و ايمانتان
روال پسنديده ى آگهان
از ايمان و محبوب و يار و حبيب
كه بى سر، بدن، مرده و مضطر است
كه باشد بدون سر و سرورى
نباشد دوا و شفا و طبيب
نباشد دوا و شفا و طبيب
حكمت 080
گزافى كه گوئى از آن كمترم
وليكن ز انديشه ات برترم
وليكن ز انديشه ات برترم
وليكن ز انديشه ات برترم
حكمت 081
بجا مانده ى تيغ حق در ديار
وز اولاد و اخلاف و اهل و عيال
فراتر بود در جهات كمال
فزونست و پاينده تر از شمار
فراتر بود در جهات كمال
فراتر بود در جهات كمال