حكمت 060
شفيع، بال خواهان و جوينده است
نشان رهائى پوينده است
نشان رهائى پوينده است
نشان رهائى پوينده است
حكمت 061
اهالى دنيا و دهر و قرون
كه اين كاروان را، بره، مى كشند
بحالى كه خوابند و در آتشند
همه رهروند و ز موطن، برون
بحالى كه خوابند و در آتشند
بحالى كه خوابند و در آتشند
حكمت 062
ز كف دادن يا وران، غربت است
سيه چال و ويرانگر قربت است
سيه چال و ويرانگر قربت است
سيه چال و ويرانگر قربت است
حكمت 063
ز كف دادن رغبت و آرزو
پى آدمى سهل و آسان تراست
كه تا آنكه از ناكس و بد سرشت
شود خواهش و چهرگان، سرخ و زشت
نياز و تب حاجت و گفتگو
خوشايند و مقبول و شايان تراست
شود خواهش و چهرگان، سرخ و زشت
شود خواهش و چهرگان، سرخ و زشت
حكمت 064
ز بخشيدن اندك، هرگز بمال
ازيرا كه مايوس و نوميد جود
از آن، كمتر است و تبست و تباه
بلازا و غم پرور و سد راه
مكن شرم واهى و فكر و خيال
نمودن ز بذل و پريشان وجود
بلازا و غم پرور و سد راه
بلازا و غم پرور و سد راه
حكمت 065
عفاف و شرف، زينت و نقش فقر
سپاس و ثنا، زيور بر غنا
در آرايش است و اساس و بنا
بالماس زهد است و مينا و نقر
در آرايش است و اساس و بنا
در آرايش است و اساس و بنا