حكمت 037 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 037





  • هلا، اى پسر از منت، چار و چار
    نما حفظ و در خاطرت، زنده دار
    كز آنها هر آنچه بجا آورى
    خرد، بر گزيده ترين غنا
    زياده ترين بلا و نياز
    و بالاترين نماى هراس
    گرامى ترين بزرگى و جاه
    هلا، نور چشمان و فرزند من
    ز همراهى احمق ساده دل
    كه مى خواهد او، بر تو سود عيان
    گريزان شو از همدمى بخيل
    كه او، از تو، با بخل و كين و حسد
    هر آنچه كه بسيار و شايان، به آن
    به پرهيز و كن دورى و برحذر
    ز همراهى با تبهكار و بد
    كه او، با فسونش، تو را در جهان
    بپرهيز و كن دورى بيدريغ
    از آنكس كه بيش و زياده دروغ
    كه او شوره زار است و مثل سراب
    كه بهرت، هر آنچه، بدور است، پيش
    و ز آنچه كه نزديك چشم است و دور
    نمايش دهد، خوار و زار و ضمور



  • نصيحت بجانست و اندرز كار
    پى زندگى كن درفش شعار
    كنندت براه و روش، ياورى
    بكون و مكانست و اصل و بنا
    بود كودنى و بن حرص و آز
    بود خودپسندى و كبر حواس
    بود خوى نيك و درخشنده ماه
    پسر جان و محبوب و دلبند من
    بپرهيز و كن دور و از خود بهل
    رساند، ولى مى رساند، زيان
    مسازش، بكار و روالت، دخيل
    نگهدارد و مى نمايد رصد
    شوى در نياز و بخواهى بجان
    شو اندر حضور و مسير و گذر
    پلشت و دو رو خصلت و ديو و دد
    باندك پشيزى، فروشد، نهان
    بشهر و بيابان و هامون و ريغ
    همى گويد و صحبت بيفروغ
    بيابان و وادى بى نهر و آب
    نشان مى دهد با دم طيف خويش
    نمايش دهد، خوار و زار و ضمور
    نمايش دهد، خوار و زار و ضمور



حكمت 038





  • نشايد بدوش نوافل، سوار
    بوقتى كه بر پيكر واجبات
    رساند زيان و ضرر در جهات



  • شدن، بهر نزديكى و اعتبار
    رساند زيان و ضرر در جهات
    رساند زيان و ضرر در جهات



حكمت 039





  • زبان خردمند، پشت دلش
    دل بيخرد در دهانش، تپد
    دل احمق اندر دهانش تپد
    زبان خردمند، درون دلش
    كند باغبانى باغ گلش



  • كند باغبانى باغ گلش
    دم هرزگى از زبانش چكد
    دم لودگى از زبانش چكد
    كند باغبانى باغ گلش
    كند باغبانى باغ گلش



حكمت 040





  • جهاندار بخشنده كائنات
    غم و رنج و بيماريت را بدهر
    گناهان جانت، شود بر طرف
    پى ناخوشى و غم و درد و رنج
    نباشد جزائى براى مريض
    كه بل، آن گناهان تن را، عيان
    همانند اوراق و انبوه برگ
    فروريزد و مى كند سر بگور
    و پاداش لفظ و سخن، بر زبان
    سزاى عمل، حاصل دست و پاست
    خداوند سبحان جان آفرين
    بانگيزه ى نيت صاف و پاك
    زهر يك از اين بندگانش، بذات
    كند داخل عدن خلد و بهشت
    گلستان و اقصار زرينه خشت



  • نگارنده ى عالم و ممكنات
    سبب كرده تا در نهانى و جهر
    ببخشايدت، ارج و فخر و شرف
    تب و لرز و بيمارى در سپنج
    كه بر اوج فخرش، برد از حضيض
    زدايد ز جان و برد از ميان
    كه مى ريزد از رعد و با دو تگرگ
    زبار مكافات و كيفر، بدور
    بنظم بيانست و نقش لبان
    بر آن كوله بار و بقا و بپاست
    نگارنده ى عرش و خلد برين
    سزاوارى باطن تابناك
    بخواهد اگر در بحار حيات
    گلستان و اقصار زرينه خشت
    گلستان و اقصار زرينه خشت



/ 135