حكمت 251 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 251





  • همانا كه با بيوفايان، وفا
    جفا كردن با خداوندگار
    جفا... با بدان و جفا پيشگان
    وفا... با خداوند جان آفرين
    بجان و دلست و بعزت قرين



  • هماهنگى و بذل مهر و صفا
    بدهر است و در گردش روزگار
    ستمكارگان و بدانديشگان
    بجان و دلست و بعزت قرين
    بجان و دلست و بعزت قرين



حكمت 253





  • بوقتى كه بر شخص پاك امام
    كه با شتم و ضرب و زيان و ضرار
    بر انبار و محدوده ى مسلمين
    بكشتند و بردند و تاراجشان
    على آمد از شهر كوفه برون
    كه تا... بر ديار نخيله، رسيد
    گروهى بدنبال و در خدمتش
    بگفتندش اى رهبر مومنين
    بجاى تو اين ناكسان را بجنگ
    جناب على آشكار و عيان
    قسم مى خورم بر خداوند پاك
    شمايان... مرا... از خود و كار خويش
    امين و كفايت كننده نئيد
    چسانم؟ ز بيگانه و ديگران
    گروه رعيت، اگر در زمن
    ز ظلم اميران و حكامشان
    در انداوه بودند و ترس و هراس
    هر آينه من با تمام وجود
    در آزار و ايذاء اين مردمم
    بآن ماند اندر زمين و زمان
    و ايشان، همه قائد و رهنما
    و من طاعى و فرد فرمان برم
    چو گفتار شخص شخيص امام
    دو مرد دليرى، ز ياران او
    جلو آمدند و يكى شان، چنين
    مرا سلطه و قدرتى، در روال
    مگر بر خود و دادرم يا على
    هر آينه ما را در اين سرزمين
    كه خواهى، نما امر، فرمان بده
    كه تا آنكه انجام و سامان دهيم
    بپاسخ بر آمد جناب امام
    كجا؟ آنچه من خواهمش، كارساز
    شود از شما و رواى نياز



  • خبر آمد از مردم و شهر شام
    سپاه معاويه ى نابكار
    بشوريده اند و نموده كمين
    نمودند و از خانه اخراجشان
    بتنهائى و چشم و دل، جام خون
    نظر بر افق كرد و آهى كشيد
    رسيدند و در سايه ى رفعتش
    كه ما، بهر تاراندن مفسدين
    كفايت كنيم و گرفتار ننگ
    بگفتا بر آنمردم و كوفيان
    نگارنده ى ماه و خورشيد و خاك
    زيان عملكرد و رفتار خويش
    حفاظ و حمايت كننده نئيد
    كفايت گريد و حمايتگران
    در ايام پيشين و ماقبل من
    حكومتگران سيه نامشان
    گله مند و زار و پريشان حواس
    چنين روز و در زير چرخ كبود
    كنم شكوه و زير بار غمم
    كه من پيرو تابعم، بى امان
    اميران قومند و فرمانروا
    و آنان اميرند و تاج سرم
    بر آنمردم و انجمن، شد تمام
    هماهنگ و همعهد و پيمان او
    بگفت و ز لحنش، بپا شد، طنين
    نباشد برزمندگانى و مال
    وصى رسول و خدا را ولى
    بهر جا و سمت و يسار و يمين
    بدلهايمان، نور ايمان بده
    چراغى پى فتح و نصرت، نهيم
    چنين گفت و زد نقش مهر تمام
    شود از شما و رواى نياز
    شود از شما و رواى نياز



/ 135