حكمت 190 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 190





  • در احوال اوباش و بيمايگان
    همانا كه آنان، كسانى بدهر
    كه چون دور هم، حلقه و صف كشند
    بتك تاز ميدان و چيره شوند
    چو از هم بدور و جدا در روال
    شناسانگردند و اندر نهان
    چنين گفته شد... از جناب امام
    كه آنان كسانى بطبع و نهاد
    كه چون... دور هم، حلقه وصف زنند
    زيانبار و اندوه و غم پرورند
    چو از هم جدا و پريشان شوند
    بتفريقشان، فايد و بهره است
    بيان شد كه يا مرد مردان على
    زيانهايشان را بدانسته ايم
    ولى سود و تفريق آنان، بچيست؟
    بپاسخ بفرمود و شد آشكار
    همانا... هنر كار و پيشه وران
    سر كار خود، رجعت و بازگشت
    و مردم، بانگيزه ى آن گروه
    چو برگشت بنا، بسوى بنا
    و بافنده، بر خانه ى كار خويش
    و بر نانوائى خود، نانوا
    رود، ميكند پخت نان و نوا



  • خبر داد و آگاهى شايگان
    بملكند و در شهر و آداك بحر
    بقدرت رسند و مخالف كشند
    بمردان، و لجباز و خيره شوند
    شوند و پريشيده و در زوال
    بمانند و بسته زبان و دهان
    كه اينگونه فرمود و نقش كلام
    در استان و شهرند و ملك و بلاد
    در انديشه هم راى و بر كف زنند
    ستمكار و درد و بلا آورند
    پراكنده و نابسامان شوند
    نيامى، بخون ريزى و دهره است
    وصى رسول و خدا را ولى
    در انديشه دانا و مانسته ايم
    و اين بهره و فايده، آن كيست؟
    بر آن مردم و لوحه ى راه كار
    بمحدوده ى كشور و خاوران
    نمايند، آشوب و فتنه، نشست
    ببهره شوند و رها از ستوه
    كه سازد درست و نگردد فنا
    نهد دوك بافندگى را بپيش
    رود، ميكند پخت نان و نوا
    رود، ميكند پخت نان و نوا



حكمت 191





  • جنايتگرى را بهمراه چند
    به بردندشان امت و مردمان
    بفرمودشان حجت حق على
    خوش و شادمان و گشاده مباد
    كه ديده نگردند و پس مانده اند
    مگر نزد هر كار زشتى و بد
    پليدى و رسوائى و ديو و دد



  • طغام و پلشت و لهيب گزند
    حضور امام زمين و زمان
    بلحن گرانبار و صوت جلى
    رخانى كه در فتنه اند و فساد
    طغاه و بليات ناخوانده اند
    پليدى و رسوائى و ديو و دد
    پليدى و رسوائى و ديو و دد



حكمت 192





  • هر آينه با هر كسى در جهان
    كه او را حفاظت كنند و نگاه
    هر آنگه قدر آيد آن هر دوان
    دژ بين تقدير و او را تهى
    همانا كه اين مهلت زندگى
    بود اسپرى محكم و استوار
    كه تا سر نيايد، نگردد دمار



  • دو اسروش فرزانه است و نهان
    بدارندش از لغزش و پرتگاه
    بحكم خداوند جان و روان
    نمايند و در حفظ او كوتهى
    پى ماندن و كار و سازندگى
    كه تا سر نيايد، نگردد دمار
    كه تا سر نيايد، نگردد دمار



/ 135