حكمت 264 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 264





  • چو پايم در اين لغزش و گيرو دار
    گروهى قوانين پس مانده را
    دگرگونه ميسازم و مردمان
    دل آسوده گردند و اندر امان



  • مصون ماند و مستحكم و استوار
    موازين مشكوك و ناخوانده را
    دل آسوده گردند و اندر امان
    دل آسوده گردند و اندر امان



حكمت 265





  • همانا كه با اعتقاد و زين
    كه ذات جليل خداوندگار
    اگر چه فزون، كارى و چاره جو
    سراپا توان است و جهد و تلاش
    تواناى در مكر و ريب و فريب
    زياده از آنچه كه از بهر او
    در علم الهى و در سرنوشت
    نشد، سد مابين آنكس، كه او
    و زان چه كه بايد بر او در جهان
    كه بهرش بتقدير و امر حكيم
    شناساى بر اين گهر گنج راز
    و آنكس، كه ميگيرد آنرا بكار
    بانگيزه ى سود و آسايشش
    هر آينه از بهترين مردمان
    كسى كه در آن، وهم و شك و گمان
    بپوشد از آن چشم و گردد بدور
    بانگيزه ى درد و اندوه و رنج
    زيان برترين گروه و كسان
    بسا آن كسيكه بنعمت رسيد
    بانگيزه ى بهره ى بيدريغ
    شود اندك اندك بويل عذاب
    بسا آنكسيكه گرفتار درد
    بانگيزه ى رنجش، احسان، بر او
    پس... اى تو... نيوشنده ى اين سخن
    فراوان و افزون، سپاسه گزار
    بپرهيز و بر آزت اندك شتاب
    بايست، در بر آنچه از روزيت
    رسيد و شده قوت و پيروزيت



  • بدانيد و باور كنيد و يقين
    نكرده پى بنده اى برقرار
    بكار است و در خواهش و پرس و جو
    برازنده و نابغه، در معاش
    بفكر است و تا زنده ى در اريب
    مقدر شد و نان و آب سبو
    نمى گرددش صيد و محصول كشت
    ضعيف است و كم چاره و رنگ و رو
    رسد روزى و گيردش در دهان
    رقم گشت و حكم قضايش، اديم
    بگيتى و دنيا و دهر مجاز
    كند مرغ فخر و شرف را شكار
    براندازى خسر و فرسايشش
    در آفاق دهر است و سير زمان
    كند در جهان و سراى غمان
    ز گنجينه ى راز و درياى نور
    گرفتارى و بند و سجن و شكنج
    بهر دو جهان است و جزو خسان
    فروغ كرامت برويش دميد
    كه بارد بفرقش چو باران ميغ
    برو پيش و نزديك بند عقاب
    پريش است و رخساره رنجور و زرد
    شد و در مزاياى بخشش، فرو
    بشر... اى بنى آدم و مرد و زن
    بجان باشد و در عزت و افتخار
    مكن از پى سرنوشتت، عتاب
    رسيد و شده قوت و پيروزيت
    رسيد و شده قوت و پيروزيت



حكمت 266





  • اگر عاقلانيد و داننده ايد
    خردمندى و عقلتان را، بكار
    يقين احق را بسنگ محك
    اگر شخص دانا و دانش وريد
    هر آينه از بهر كار و عمل
    هر آنگه كه در گلشن باوريد
    بجنبيد و گام خرد را بپيش
    پى آن سرا، توشه و خرمنى
    تهيه كنيد و دژ و مامنى



  • بمكتوب دل، مرد خواننده ايد
    مسازيد همتاى جهل و ضرار
    بسنجش مياريد و ترديد و شك
    حكيميد و مرد خرد پروريد
    بكوشيد و بر آن نيايد خلل
    بعلم و يقين، حاكم و داوريد
    گذاريد و با سرعت و سعى بيش
    تهيه كنيد و دژ و مامنى
    تهيه كنيد و دژ و مامنى



/ 135