حكمت 215
بخاموشى بيش و صبر زياد
بانصاف و همدوشى و همدمى
رفيقان و ياران و همبستگان
به نيكى، توانائى و فر و جاه
بافتادگى، مال و نعمت، تمام
و با طاقت آوردن درد و رنج
همانا كه با سيرت نيك و پاك
شود دشمن و اهرمن، ورشكست
بصبر و تحمل، پى كم خرد
شود ياورانش، بشهر و ديار
فراوان و خود، واجد اعتبار
بزرگى شود آشكار و مراد
مساوات و همكارى و مردمى
فزاينده گردند و پيوستگان
شود معظم و توشه و زاد راه
شود از پى ويژگان و عوام
بزرگى شود واجب اندر سپنج
بكردار پاكيزه و تابناك
خورد در جدال و خصومت، شكست
كه حمقش گريبان وى را درد
فراوان و خود، واجد اعتبار
فراوان و خود، واجد اعتبار
حكمت 216
شگفتا... ز نادانى حاسدان
كه از تندرستى ابدان پاك
همه غافلند و اسيران خاك
كج انديشى فكرت فاسدان
همه غافلند و اسيران خاك
همه غافلند و اسيران خاك
حكمت 217
حريص و شره باره و آزمند
حقير است و پست و زبون و نژند
حقير است و پست و زبون و نژند
حقير است و پست و زبون و نژند
حكمت 218
از آن اسوه ى دين و علم و كمال
بپاسخ، بدينگونه شرح و بيان
هر آينه ايمان، پى متقين
بلفظ و زبان و دهان، اعتراف
عمل كردن آن، به اركان تن
باخلاص جان است و سعى بدن
شد از معنى و كنه ايمان، سئوال
بفرمود و بنهادشان در ميان
شناسائى با دل است و يقين
به آنست و پى كردن اختلاف
باخلاص جان است و سعى بدن
باخلاص جان است و سعى بدن