حكمت 348 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 348





  • بحضرت، بگفتند و از او سئوال
    اگر روى مردى، در خانه اش
    و او را بدون نگهبان رها
    بر او توشه و روزيش از كجا
    بپاسخ بفرمودشان، زان محل
    كه مى آيد از بهر صيدش اجل



  • نمودند از روزى و كسب مال
    شود بسته و حبس كاشانه اش
    نمايند و بى ارزش و بى بها
    رسد در شب و روز و آيد بجا
    كه مى آيد از بهر صيدش اجل
    كه مى آيد از بهر صيدش اجل



حكمت 349





  • بخيل گروهى جناب امام
    براى كسيكه بدستان مرگ
    بجان تسليت گفت و بر صبرشان
    كه اين امر و فرمان نامنتها
    و اين يارتان كوچ و سير و سفر
    پس اينك تصور كنيد و گمان
    بسوى يكى از سفرهاى خويش
    كه سوى شما رجعت و بازگشت
    و گر در بر و سويتان برنگشت
    بسوى سراپرده اش مى رويد
    باو ملحق و همنوا مى شويد



  • كه بادا نثارش درود و سلام
    خزان گشته بود و پريشيده برگ
    سفارش نمود و در آن امرشان
    نه آغاز كار است و نه انتها
    همى كرد و مى شد ز راه و مفر
    كه در مقطع برهه ى اين زمان
    روان گشته و پا نهاده بپيش
    كند از ميان پرده ى سير و گشت
    شمايان از اين وادى و ملك و دشت
    باو ملحق و همنوا مى شويد
    باو ملحق و همنوا مى شويد



حكمت 350





  • هلا... مردمان زمين و زمان
    هر آينه بايد كه پروردگار
    ز باران بخشايش و نعمتش
    چنانكه ز رنج عذابش عيان
    همانا كه بر آن كسيكه فراخ
    كه در دست خود دارد و بر هدف
    و آن را خود از پلكان عذاب
    ز وحشت شده ايمن و در نشاط
    كسيكه شود بى بر و تنگ دست
    و آن را، بخود، سنجش و امتحان
    سزائى و مزدى كه بر آن اميد
    تبه كرده و ضايع و از ميان
    ز دود و نشا كرده خار زيان



  • بشر... اى پژوهنده ى بى امان
    ببيند شما را پريش و فگار
    بهاران آسايش و رحمتش
    هراسانتان بيند و در زيان
    شود مال و دارائى و باغ و كاخ
    زند تير اقبال و آرد بكف
    نبيند بجان و نيارد حساب
    به تن پرورى مى لمد در رباط
    تهى كيسه و عاجز و ورشكست
    نبيند بتالار و كاخ جهان
    بپاداش كار است و بر دل نويد
    ز دود و نشا كرده خار زيان
    ز دود و نشا كرده خار زيان



/ 135