حكمت 041
بخباب پور ارت فقيد
خداوند عالم كند رحمتش
كه با ميل و رغبت، مسلمان پاك
و از موطنش، كوچ و هجرت نمود
پى طاعت و امر فرمانبرى
بقدر كفايت، قناعت نمود
و از ذات پروردگار جهان
مجاهد بتقوا و در زندگى
خوشا حال آنكس كه ياد معاد
براى حسابش، نمايد عمل
باندازه ى روزيش در جهان
و از داده ى ذات پروردگار
رضا باشد و مومن و رستگار
كه مرد خدا بود و نور اميد
بيامرزد و غرق در نعمتش
شد و اختر روشن و تابناك
سفر كرد و مردانه غيرت نمود
رواج اصول و ره ى رهبرى
ز اسراف و نخوت، برائت نمود
رضا بود و در زمره ى آگهان
بجان بود و در كار و سازندگى
بدل باشد و مومن و خوش نهاد
نيارد بمزد و جزايش، خلل
قناعت كند در عيان و نهان
رضا باشد و مومن و رستگار
رضا باشد و مومن و رستگار
حكمت 042
بشمشيرم، ار، در زمين و زمان
بر آن بيخ بينى مومن زنم
كه با من شود، دشمن كينه توز
نخواهد جوى، با من او، دشمنى
و گر، كل دنيا و آينده را
بروى سر حيله كار و دورو
كه بر من كند مهر، هرگز وفا
و اين، بهر آنستكه اندر قضا
و بر آن زبان گهربار و پاك
سلام خداوندگار ودود
شده جارى و گفت و گوشم شنيد
الا، يا على، مومن دلفروز
و هرگز، منافق، تو را، يار و دوست
نميداردت، چون پلشت و دوروست
در اكناف دنيا و در مردمان
كنم قطع و از صحتش وا زنم
عدوى تبهكار و آتش فروز
نمود و پلشتى و اهريمنى
كنوز جهانى شاينده را
بريزم، شود، در ميانش، فرو
نخواهد نمود و نورزد صفا
گذشت و شده سرنوشتش، رضا
ز پيغمبر امى و تابناك
بر او باد و بر آل پاكش درود
ندايش، در آفاق عالم تنيد
نگردد، بتو، دشمن و كينه و توز
نميداردت، چون پلشت و دوروست
نميداردت، چون پلشت و دوروست
حكمت 043
خطائى كه جان و دلت را غمين
به نزد خدا، ارجح و بهتر است
ز كار پسنديده اى كه تو را
بنخوت كشاند بملك و سرا
كند توبه را بر تو حصن حصين
بسا افضل و برتر و مهتر است
بنخوت كشاند بملك و سرا
بنخوت كشاند بملك و سرا
حكمت 044
بر انسان، سرافرازى حرمتش
درستى و صدق و توانمنديش
دليرى و ايثار و جانبازيش
گل عفت و پاكى فطرتش
بود حد پيمانه ى غيرتش
بود قدر و اندازه همتش
بود در حد ود جوانمرديش
بمقياس رشك است و تك تازيش
بود حد پيمانه ى غيرتش
بود حد پيمانه ى غيرتش