حكمت 041 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 041





  • بخباب پور ارت فقيد
    خداوند عالم كند رحمتش
    كه با ميل و رغبت، مسلمان پاك
    و از موطنش، كوچ و هجرت نمود
    پى طاعت و امر فرمانبرى
    بقدر كفايت، قناعت نمود
    و از ذات پروردگار جهان
    مجاهد بتقوا و در زندگى
    خوشا حال آنكس كه ياد معاد
    براى حسابش، نمايد عمل
    باندازه ى روزيش در جهان
    و از داده ى ذات پروردگار
    رضا باشد و مومن و رستگار



  • كه مرد خدا بود و نور اميد
    بيامرزد و غرق در نعمتش
    شد و اختر روشن و تابناك
    سفر كرد و مردانه غيرت نمود
    رواج اصول و ره ى رهبرى
    ز اسراف و نخوت، برائت نمود
    رضا بود و در زمره ى آگهان
    بجان بود و در كار و سازندگى
    بدل باشد و مومن و خوش نهاد
    نيارد بمزد و جزايش، خلل
    قناعت كند در عيان و نهان
    رضا باشد و مومن و رستگار
    رضا باشد و مومن و رستگار



حكمت 042





  • بشمشيرم، ار، در زمين و زمان
    بر آن بيخ بينى مومن زنم
    كه با من شود، دشمن كينه توز
    نخواهد جوى، با من او، دشمنى
    و گر، كل دنيا و آينده را
    بروى سر حيله كار و دورو
    كه بر من كند مهر، هرگز وفا
    و اين، بهر آنستكه اندر قضا
    و بر آن زبان گهربار و پاك
    سلام خداوندگار ودود
    شده جارى و گفت و گوشم شنيد
    الا، يا على، مومن دلفروز
    و هرگز، منافق، تو را، يار و دوست
    نميداردت، چون پلشت و دوروست



  • در اكناف دنيا و در مردمان
    كنم قطع و از صحتش وا زنم
    عدوى تبهكار و آتش فروز
    نمود و پلشتى و اهريمنى
    كنوز جهانى شاينده را
    بريزم، شود، در ميانش، فرو
    نخواهد نمود و نورزد صفا
    گذشت و شده سرنوشتش، رضا
    ز پيغمبر امى و تابناك
    بر او باد و بر آل پاكش درود
    ندايش، در آفاق عالم تنيد
    نگردد، بتو، دشمن و كينه و توز
    نميداردت، چون پلشت و دوروست
    نميداردت، چون پلشت و دوروست



حكمت 043





  • خطائى كه جان و دلت را غمين
    به نزد خدا، ارجح و بهتر است
    ز كار پسنديده اى كه تو را
    بنخوت كشاند بملك و سرا



  • كند توبه را بر تو حصن حصين
    بسا افضل و برتر و مهتر است
    بنخوت كشاند بملك و سرا
    بنخوت كشاند بملك و سرا



حكمت 044





  • بر انسان، سرافرازى حرمتش
    درستى و صدق و توانمنديش
    دليرى و ايثار و جانبازيش
    گل عفت و پاكى فطرتش
    بود حد پيمانه ى غيرتش



  • بود قدر و اندازه همتش
    بود در حد ود جوانمرديش
    بمقياس رشك است و تك تازيش
    بود حد پيمانه ى غيرتش
    بود حد پيمانه ى غيرتش



/ 135