هر آنگه، كه از ما گرفت و ستاند
و تكليف آنرا ز بطن و نما
كند دور و بر دارد از دوش ما
بخوان تملك، نخواند و نراند
كند دور و بر دارد از دوش ما
كند دور و بر دارد از دوش ما
حكمت 397
هلا... پير عمار نيكو نهاد
بروى مغيره، مكن سعى و كار
ازيرا كه او در روند و روال
مگر آنكه چيزى كه در روزگار
زر و سيم و مال جهان را، بر او
كه با عمد و دانسته، او، مشتبه
كه تا شبهه ها را، بهانه قرار
براى خطاهاى توفنده اش
جنايات و اعمال كوبنده اش
تواناى در دين و امر جهاد
رهايش كن و بر خودش واگذار
نبگرفته از دين، نور كمال
بدنيا و غمخانه ى آزگار
بگردانده نزديك و در آن فرو
بخود كرد و ايمان حق را، تبه
دهد از پى خويش و انجام كار
جنايات و اعمال كوبنده اش
جنايات و اعمال كوبنده اش
حكمت 398
چه نيكو بود كرنش اغنيا
پى كسب اجرى كه نزد خداست
و نيكوتر از آن شكوه منش
بلندى طبع فقيران پاك
بزرگى و دورى از اغنياست
بانگيزه ى اعتماد بحق
بذات خداوند پاك و احق
براى فقيران بى چيز و نا
كه از مزد و پاداش دنيا، جداست
سرافرازى و فخر و ناز كنش
بگيتى و در ورطه ى آب و خاك
كه سير و سلوك و ره ى اتقياست
بذات خداوند پاك و احق
بذات خداوند پاك و احق
حكمت 399
خرد را، بمردى، خداوندگار
مگر آنكه او را، بروزى، بدان
رهائى دهد از گزند بدان
امانت نبخشيده در روزگار
رهائى دهد از گزند بدان
رهائى دهد از گزند بدان
حكمت 400
هر آنكس كه گردد گلاويز حق
حق، او را، زند، بر زمين و بخاك
كند پرت و نابود و خوار و هلاك
تبه ساز ترتيب و نظم و نسق
كند پرت و نابود و خوار و هلاك
كند پرت و نابود و خوار و هلاك