ترجمه نهج البلاغه (حميد قاضي خاكياسري) - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ترجمه نهج البلاغه (حميد قاضي خاكياسري)

حكمت ها

حكمت 001




  • به بيغوله ى فتنه ى بى امان
    همانند (ابن لبون) در روش
    كه نه پشت تن دارد و تا سوار
    نه پستان شيرى كز آن شير پاك
    بدوشند و نوشند و ريزد بخاك



  • بتوفان و در رعد و برق زمان
    بجان باش و كردار و خلق و گوش
    شوند و نهندش جل و كوله بار
    بدوشند و نوشند و ريزد بخاك
    بدوشند و نوشند و ريزد بخاك



حكمت 002




  • كسى كه طمع را، برايش، روش
    خودش را تبه كرد و خوار و ذليل
    كسى كه پريشانيش را عيان
    بخوارى خود، ميل و تن داده است
    كسى كه زبانش، بر او، آمر است
    بنزد خودش، خوار و زار است و پست
    دچار پريشانى و ورشكست



  • نمود و به آز پليدش جهش
    بانديشه خرد و ضعيف و عليل
    كند آشكار و نهد در ميان
    بگرداب خفت در افتاده است
    لگدكوب انديشه ى عامر است
    دچار پريشانى و ورشكست
    دچار پريشانى و ورشكست



حكمت 003




  • همانا كه بخل و حسد، ننگ و عار
    و ترسيدن و بيم و خوف و هراس
    ندارى، دها را، ز برهان خويش
    تهيدست و بيچاره در شهر خويش
    فروماندگى، آفت است و بلا
    شكيبائى و صبر و طاقت، شرف
    و تقوا و زهد و خرد، فخر و مال
    ورع، جوشن است و بدلها، سپر
    به پرواز و سير جهان، بال و پر



  • بر انداز نام است و فخر و تبار
    بود نقص و عيبش، و بال حواس
    كند گنگ و لال و سرافكنده پيش
    غريب است و آلوده ى در دوريش
    اسيرش، بچنگال غم، مبتلا
    دليرى جانست و فخرش، هدف
    گهر گنج لعل است و در و كمال
    به پرواز و سير جهان، بال و پر
    به پرواز و سير جهان، بال و پر



حكمت 004




  • رضا بر قضا، همنشينى، شريف
    خردمندى و علم و حلم و كمال
    روشهاى نيكو و آداب پاك
    پى آدمى زينت تازه اند
    و انديشه آئينه ى روشن است
    بانديشه گر، روضه و گلشن است



  • بجانست و بر لشكر غم، حريف
    بود ارث پرارزش و بى زوال
    رسوم درخشنده و تابناك
    در اكناف دنيا خوش آوازه اند
    بانديشه گر، روضه و گلشن است
    بانديشه گر، روضه و گلشن است



حكمت 005




  • خردمند و روشن روان، سينه اش
    گشاده رخى، دام مهر و وفاست
    تحمل، ز سختى و اندوه و رنج
    صميميت و صلح و سازش، بدهر
    نهان كردن نقص و عيب است و قهر



  • بود مخزن راز و آئينه اش
    نكوئى، كمند خوشى و صفاست
    نهان ساز زشتى بود در سپنج
    نهان كردن نقص و عيب است و قهر
    نهان كردن نقص و عيب است و قهر



/ 135