حكمت 409
بگوينده اى كه حضور على
ز درگاه حق، بخشش و مغفرت
بفرمودش حضرت كه آن مادرت
تو، آيا، بجان و دلت، آگهى
كه جوئيدن مغفرت از خدا
همانا كه آمرزش و مغفرت
مقام گروهى ابر پايگان
كه آن نام والا و بس ارجمند
كه داراى شش معنى و شرط كار
نخستش، پشيمانى از گناه
بجان و دل است و بتصميم و عزم
دوم: قصد بر ترك عودش بدل
سوم: آنكه حق كسان را ادا
كه تا ذات حق را بروز قيام
بپاكى و نيكى كه بر تو زيان
چهارم: كنى قصد و عزم و يقين
هر آنچه كه آن، بر تو فرض و ضرور
كه آن را، نكردى ادا، و ز دست
تو حق همان را بجا آورى
بود پنجمش، آنكه همت عيان
ز لحمى كه بر پيكر تو، حرام
باندوه و درد و غم و آه و رنج
كه پوست تنت، بر سر استخوان
و ما بينشان لحم تازه بتن
ششم: آنكه در دوره ى زندگى
غم طاعت و بندگى را بتن
چنانكه بدنيا و در مردمان
تو شيرينى معصيت را، بآن
پس آنگه، طلب ميكنى مغفرت
وز آمرزش و گلشن آخرت
وصى رسول و خدا را ولى
طلب كرد و آمرزش و آخرت
نشيند بمرگ تو و در برت
حكيمى و داننده ى درگهى
چه باشد؟ بمعنى و لفظ و ندا
طلب كردن بخشش و آخرت
شريف است و شان قدر مايگان
گرام است و در فرو شوكت، بلند
بحق است و سرمايه و اعتبار
پلشتى بگذشته و اشتباه
بپاكى و تعميد و تغسيل حزم
كه بهر هميشه نمائى بهل
نمائى و خود را ز دينت، رها
ملاقات شايان كنى و سلام
نباشد گناهى و رنج و شيان
كه در كاروان سراى زمين
بره بود و پروانه اى در عبور
بدادى و گشتى دچار شكست
بجان و دل و ديده ات پرورى
گمارى و بندى كمر در ميان
بروئيد و بستت، بزنجير و دام
گذارى و در زير بار و شكنج
بچسبد، شود زرد و رنجه، رخان
برويد، جدا و رها، از فتن
ميادين چوگان تازندگى
چشانى و غرقه كنى در محن
بجام نشاط و سرور زمان
چشانيدى و شهد نوش امان
وز آمرزش و گلشن آخرت
وز آمرزش و گلشن آخرت