حكمت 166
هر آنگه ز كارى شدى در هراس
خودت را در آن افكن و چيره شو
ازيرا كه سختى پائيدنش
گرانتر بود، ز آنچه وحشت، كز آن
بدل دارى و سازدت جان خزان
ملول و غمين و پريشان حواس
بسختى و بر وحشتش، خيره شو
حذر كردن از كار و كاويدنش
بدل دارى و سازدت جان خزان
بدل دارى و سازدت جان خزان
حكمت 167
همانا كه سرمايه ى سرورى
فراخى و گنجايش سينه است
كه بر چشم دل نور و آينه است
بزرگى و آقائى و رهبرى
كه بر چشم دل نور و آينه است
كه بر چشم دل نور و آينه است
حكمت 168
بپاداش و بخشايش و افتخار
تبهكار و بدكرده را، رنجه دار
مهارش بكف گير و در پنجه دار
براى نكوكار و پرهيزكار
مهارش بكف گير و در پنجه دار
مهارش بكف گير و در پنجه دار
حكمت 169
بدى را، كن از سينه ى ديگرى
به پى كردن خفت از سينه ات
بپاكى زنگار آينه ات
نشان جاى آن، بدر روشنگرى
بپاكى زنگار آينه ات
بپاكى زنگار آينه ات