حكمت 207
كسيكه بجاه و مقامى رسيد
بطغيان شد و در تباهى، تپيد
بطغيان شد و در تباهى، تپيد
بطغيان شد و در تباهى، تپيد
حكمت 208
به تبديل احوال و گشت زمان
اساس و پى و اصل و كنه رجال
شود صيد فهم و شكار كمال
فراز و نشيب و صفير دمان
شود صيد فهم و شكار كمال
شود صيد فهم و شكار كمال
حكمت 209
همانا كه بدخواهى يار و دوست
ز بيمارى الفت و همدميست
حسد ورزى و زشت و نامردميست
در آنچه كه بهر رفيقش نكوست
حسد ورزى و زشت و نامردميست
حسد ورزى و زشت و نامردميست
حكمت 210
فزاينده تر، در زمين و زمان
براى خردها و انديشه ها
بزير درخشندگيهاى آز
بگرداب حرص است و چاه نياز
مكانهاى افتادن بى امان
بخاك و تبه گشتن پيشه ها
بگرداب حرص است و چاه نياز
بگرداب حرص است و چاه نياز