حكمت 297
كسيكه جوانمرد و باغيرت است
نميگردد هرگز بفسق و زنا
تن آلوده و بر تبش، مبتلا
سراپايش انديشه و عبرت است
تن آلوده و بر تبش، مبتلا
تن آلوده و بر تبش، مبتلا
حكمت 298
براى نگهدارى از گناه
اجل... در زمين و زمانه بس است
كه داغ فنا بر رخ هر كس است
پلشتى و جرم و هر آن اشتباه
كه داغ فنا بر رخ هر كس است
كه داغ فنا بر رخ هر كس است
حكمت 299
پس از مرگ فرزند خود، آدمى
وليكن پس از سرقت مال خويش
نمى خوابد و مى شتابد، بپيش
كند خواب و بر دل نهد، مرهمى
نمى خوابد و مى شتابد، بپيش
نمى خوابد و مى شتابد، بپيش
حكمت 300
شكوفائى مهر و لطف و صفا
همانا كه خويشى اولادشان
نياز قرابت، بپيوند دل
كه تا همنفس بودن و همدمى
به خويشى و همخونى آدمى
ميان پدرها و رسم وفا
بيكديگر است و بر و زادشان
فزون است و بر انس و الفت، مقل
به خويشى و همخونى آدمى
به خويشى و همخونى آدمى