حكمت 301
از انديشه و فكرت مومنين
بترسيد و پرهيز شايان كنيد
كه حق را خدا، بر زبانهايشان
بپا كرد و حصن روانهايشان
كه دارد ز ناقوس ايمان طنين
گل آويز گوش دل و جان كنيد
بپا كرد و حصن روانهايشان
بپا كرد و حصن روانهايشان
حكمت 302
نميباشد ايمان بنده درست
كه تا آنكه در ديده ى عبرتش
هر آنچه كه در دست يزدان پاك
فزون باشد از آنچه در دست خويش
همى دارد و ميكشاند بپيش
در انديشه ى فرزام و چالاك و چست
ضمير و دل آگاهى و فكرتش
بكون و مكان است و گردون خاك
همى دارد و ميكشاند بپيش
همى دارد و ميكشاند بپيش
حكمت 303
بوقتى كه در بصره آمد، انس
امامش، فرستاد بر امر خير
كه تا آن كلامى كه او، از رسول
در اطراف ايشان و از بهرشان
انس از گواهى خود سركشى
چو نزد على، عود و رجعت نمود
كه آن امر پيغمبر حق، زمن
بفرمودش حضرت، كه گر تو دروغ
خدايت، سفيدى رخشان زند
كه عمامه هرگز نپوشاندش
دوا و شفائى، نخوشاندش
برون سازد از جيب نفسش، هوس
بر طلحه و همسگالش، زبير
شنيده از احكام و متن اصول
كند ياد و اندازد از قهرشان
تمرد نمود و حقيقت كشى
دهان باز و از بهر گفتن گشود
فرامش شده در مرور زمن
بگوئى و باشد دلت بيفروغ
كه چون عنكبوتى، برويت، تند
دوا و شفائى، نخوشاندش
دوا و شفائى، نخوشاندش
حكمت 304
همانا كه بر طائران قلوب
رو آوردن و پشت و رو، گشتنى است
پس آن دم كه دلها بوجد و سرور
بانجام در مستحباتشان
بوقتى كه در رنجش و پشت و رو
بر انجام بايسته و واجبات
بسنده نمائيد و راه نجات
بروز و شب و در پگاه و غروب
فراغى حال و فروهشتنى است
شدند و چمان در گلستان نور
بداريد و كسب تحياتشان
شدند و بگرداب غصه فرو
بسنده نمائيد و راه نجات
بسنده نمائيد و راه نجات