بوقتى على را نشان طريق
به چيزى كه بر فكرتش سازگار
بفرمودش حضرت كه بر تو بجان
كه شخص مرا رهنمائى كنى
و من، خير و انديشه ام را در آن
پس هر گه ترا طاعت و پيروى
توام، پيروى كن بكار و عمل
مياور بايمان پاكت خلل
همى داد و سمت و جهت، در فريق
نبوده در آن مقطع آزگار
بود لازم و فرض در انس و جان
سخن گوئى و خودنمائى كنى
كنم موشكافى و سنجش بر آن
نكردم بگفتار تو رهروى
مياور بايمان پاكت خلل
مياور بايمان پاكت خلل
حكمت 314
روايت شده چون جناب امام
بايلى گذشت و در آنجا، زنان
پى گشتگان اشك رنگين چشم
و حرب، كز بزرگان آن قوم و ايل
مشرف شد اندر حضور امام
زنان شمايان، مگر با خروش
بمردانتان، سلطه و چيرگى
وز اين ناله و داد و افغانشان
نخواهيدشان، نهى و بسته دهان
در اين ايده شد حرب روشن روان
بپاى پياده، كه مولا، سوار
امامش بگفتا كه رجعت نما
پى چون تو شخصى، پياده روى
بدنبال مانند من، در روال
و بر حاكم و بهر فرمانروا
براى خدا جو، گزند است و درد
ذليلى و خوارى و زندان مرد
بكوفه روان شد، ز صفين و شام
در انداوه بودند و نعره زنان
روان مى نمودند و فرياد و خشم
امير گرانمايه بود و جليل
بفرمودش حضرت باندرز تام
كه مى آيدم نعره هاشان بگوش
بيايند و پيروزى و خيرگى
تباهى ايمان و ايقانشان
نمائيد و خاموش از هين و هان
كه گردد بدنبال حضرت روان
بره بود و از آن محل، رهسپار
پياده ميا، تو، بدنبال ما
جهش كردن و جستن و رهروى
پلشت است و مردود و بار و بال
بلا و غم است و شكست قوا
ذليلى و خوارى و زندان مرد
ذليلى و خوارى و زندان مرد
حكمت 315
چو بر كشتگان خوارج، على
بگفتا: گرفتار اندوه و رنج
كه بر خيلتان، شر و خسر و زيان
كسيكه شما را در عالم، فريب
بفگتندش اى رهبر مومنين
چه كس آن كسان را، بدنيا، فريب
بفرمودشان با بيان رسا
عزازيل گمره كننده بدهر
و انفاس اماره شان، بر بدى
پى آرزوهاى تب دارشان
زده گول و بنمود، مغرورشان
ره معصيت را بر آنان گشود
به پيروزى و چيرگى وعده داد
تماميشان را، بسختى و رنج
در آتش فكند و بويل شكنج
گذر كرد و با صوت و لحن جلى
بباشيد و در بند درد و شكنج
رسانيد و بر كندتان، آشيان
بداد و كشانده، براه اريب
زعيم و ابر قائد موقنين
بداد و كشانده اريب و ريب؟
كه در روز و شام و پگاه و مسا
بيافكندشان در لجن زار قهر
كشانيد و سوى روال ددى
شفا دادن حال بيمارشان
از ايمان و حق و شرف، دورشان
همآغوشى اش را عيان وانمود
بر آنان و بندى، بكشتن، نهاد
در آتش فكند و بويل شكنج
در آتش فكند و بويل شكنج
حكمت 316
از انجام اعمال زشت و شرار
بهر جاى مخفى و در هر نهان
كه شخص گواه خود بر آن حاكم است
بجرم و بزه، ناظر و راقم است
معاصى بر ذات پروردگار
بترسيد و دورى كنيدش، بجان
بجرم و بزه، ناظر و راقم است
بجرم و بزه، ناظر و راقم است