حكمت 410
بدنيا و دور زمان، صبر و حلم
بسان قبيله بر انسان پناه
دژ و سنگر است و مقام و كلاه
كمال و توانائى و گنج علم
دژ و سنگر است و مقام و كلاه
دژ و سنگر است و مقام و كلاه
حكمت 411
ذليل و غمنده، بنى آدمى
گرفتار درد است و مرگش نهان
غم و رنج و بيمارى و خواريش
عملكرده اش، ثبت و ضبط است و خويش
كند پشه اش سرگم و دردناك
و بگرفتن آبش اندر گلو
باندك فشارش، ورا، مى كشد
بسى، زشت و بدبو، بتن، خوى، كند
سراسيمه از خوردنى، قى كند
پريشان و درمانده ى نادمى
بچنگال خونين و كام جهان
نهفته ز چشم است و مرداريش
شود از حساب و كتابش، پريش
پريشان و در سوزش و سينه چاك
زلال گواراى سيب و هلو
بگودال گور و لحد، مى كشد
سراسيمه از خوردنى، قى كند
سراسيمه از خوردنى، قى كند