حكمت 259 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • به نزدم بيا تاز آنش، همه
    بتو گويم و گر كلام مرا
    ز خاطر، زدودى، كس ديگرى
    كند حفظ و در دل نگهداردش
    ازيرا سخن چون شكار رموك
    كسى مى ربايد، بجان و دلش
    كس ديگر آن را ز كف مى دهد
    ز هوش و روانش، بتك مى جهد



  • نيوشند و جا كن شود همهمه
    بتوفان دنياى پرماجرا
    فراگيرد آن را بروشنگرى
    بصندوق جان ثبت و بسپاردش
    در آماج تيغ است و تير تموك
    كند شب چراغ خود و محفلش
    ز هوش و روانش، بتك مى جهد
    ز هوش و روانش، بتك مى جهد



حكمت 259





  • هلا آدمى زاده ى صحنه ساز
    كنون بهر فرداى خود، در هراس
    ازيرا كه فردا اگر روز تو
    خدا روزيت را، در آن بيدريغ
    رساند همانند باران ميغ



  • گرفتار حرص و اسير نياز
    مباش و غمين و پريشان حواس
    بود جزو عمر دل افروز تو
    رساند همانند باران ميغ
    رساند همانند باران ميغ



حكمت 260





  • به يار و رفيقت، بدل كن، وفا
    باندازه ايكه ز حدش برون
    كه شايد شود سركش و دشمنت
    به خصمت، بعدل و ميانه روى
    كه شايد شود ياور و غمخوار تو
    بروزى و شخص هوادار تو



  • چو ابرش، بباران، زلال صفا
    نگردى و در بند عشق و جنون
    بروزى و بدخواه و اهريمنت
    نما دشمنى و مكن، كين، قوى
    بروزى و شخص هوادار تو
    بروزى و شخص هوادار تو



حكمت 261





  • همانا كه مردم، دو فوج و گروه
    يكى در شبستان دار فنا
    كه او را سراپرده ى زندگى
    گرفتار و زار و پريشان خويش
    شدش مانع طاعت و مغفرت
    هراسد كه اخلاف وى تنگدست
    ز فقر و تهيدستيش در امان
    همه عمر خود را در ايام دهر
    پى قسمت و بهره ى ديگرى
    يكى... در جهان از پى آخرت
    و بى آنكه سعى و تلاش و عمل
    هر آنچه برايش، بامر قضا
    برايش رسد، در زمين و زمان
    پس او، هر دوان بهره را جمع خويش
    و هر دو سرا را در عالم بكف
    و نزد خدا، گشته با آبرو
    و از ذات پاك خداوندگار
    نخواهد دمى حاجتى و نياز
    كه ذات خدايش... نسازد، روا
    بحالش شفا و بزخمش، دوا



  • بدهرند و در خير و رنج و ستوه
    عمل ميكند بهر كوى بلا
    به خود كرده مشغول تا زندگى
    نمود و زند مشت و راند به پيش
    حصارى ميان وى و آخرت
    شوند و دچار بلا و شكست
    شد و ميخرامد ببال زمان
    رساند بسر در بيان و بحر
    به بيعقلى و آز و ياوه گرى
    كند كار و كسب گل مغفرت
    كند بهر دنيا و در آن زلل
    مقدر شد و گشته بر آن رضا
    كند صرف و باشد، بدل، شادمان
    نمود و ربود و كشيده به پيش
    بياورد و كرده نشان و هدف
    عزيز و باحسان حق، روبرو
    قدر آفريننده ى روزگار
    ز درگاه بخشنده چاره ساز
    بحالش شفا و بزخمش، دوا
    بحالش شفا و بزخمش، دوا



/ 135