حكمت 185
و من، بايد اندر چه وقتى و كى
دهم خشم خود را صفا و شفا
هر آندم كه در خشمم و صاعقه
و يا در زمانيكه از انتقام
و گويندم ار طاقتى و توان
برايت سزاوار و شايسته تر
و يا در زمانيكه بر انتقام
بگويندم ار عف وجود و كرم
همانا كه شايسته تر، در روش
براى تو بود و پى پرورش
غضب را كنم نحر و نابود و پى
شوم مهربان و نمايم وفا
فروبارم از چشم پربارقه
شدم ناتوان و نگون در مقام
ترا بود و صبر و شكيب روان
براه و روش بود و بايسته تر
توانايم و در سرير مقام
همى كردى و بذل و مال و درم
براى تو بود و پى پرورش
براى تو بود و پى پرورش
حكمت 186
همانا كه اين حاصل حرص و آز
كه بر آن سيه كاسه گان شرور
بود اين همان چه، شما در طريق
در آن كوشش و رغبت و آرزو
بدل مى نموديد و زان گفتگو
ستيز است و سوز و گداز و نياز
ببخل و حسد بوده اند و فجور
بديروزتان، در بلاد و فريق
بدل مى نموديد و زان گفتگو
بدل مى نموديد و زان گفتگو
حكمت 187
ز مال تو آنچه تو را وعظ و پند
نرفته ز دست و بجا مانده است
بلا را ز جان و تنت، رانده است
بداد و رهاندت، ز شر و گزند
بلا را ز جان و تنت، رانده است
بلا را ز جان و تنت، رانده است
حكمت 189
بوقتى، ز فوج خوارج، شنيد
كه، حكمى بجز امر و حكم خدا
بپاسخ: چنين گفت و فرمودشان
كلام درست است و پاك و احق
وليكن به آن، قصد باطل، بدل
از آن حاصل باطل و نادرست
درو مى نمايند و اعلام سست
كه گفتند و شد مكر و خدعه پديد
نباشد بدنيا و در ماسوا
بحكمت، عيان كرد و مردودشان
اصيل و درر بار و بر اصل حق
نمودند و حق را رها و بهل
درو مى نمايند و اعلام سست
درو مى نمايند و اعلام سست