حكمت 091 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 091





  • ز مولا على سرور كائنات
    شد از سوى مردان مومن سئوال
    امير جهان، شرح و فرمودشان
    كه نيكى و خير و شرف، در جهان
    كه فرزند و دارائى تو فزون
    كه بل، خير و نيكى، بود آن، بدهر
    شود دانشت، بيش و از حد زياد
    و حلم و توان و شكيبائيت
    بانگيزه طاعت و بندگى
    به پروردگارت، بجان و وجود
    بمردم، كنى سرفرازى، بدل
    پس ار نيكى و خوبى و كار خير
    خدا را، بحمدى و شكر و سپاس
    و گر، بد نمودى، ز پروردگار
    بهاران آمرزشت را، غمان
    بدنيا و در گلخن كهنه دير
    مگر، از براى دو انسان و مرد
    كسى كه به توبه نمايد وضو
    و مرديكه در سوى اعمال پاك
    عملكرد و كارى كه با زهد و علم
    نباشد كم و اندك و بى بها
    چه سان اندكست، حاصل پيشه اى
    كه گردد پذيرفته و، افتخار
    شود مزد و سرمايه و اعتبار



  • امير سراپرده ى ممكنات
    كه نيكى چه باشد، كه آرد كمال؟
    بيان كرد و مكشوف و بنمودشان
    نميباشد آن، در عيان و نهان
    شود ثروت و مالت از حد برون
    فروزنده خورشيد در بر و بحر
    برايت سمند و عقاب مراد
    فزون گردد و علم و دانائيت
    بدوران سازنده ى زندگى
    بدنيا و در زير چرخ كبود
    شوى از وبال گناهان، بهل
    نمودى بدنيا و در كهنه دير
    مبرا ز آلودگى حواس
    بخواهى بگردونه ى روزگار
    شوى رستگار و بجان، در امان
    نباشد گلى و گلستان خير
    در ادوار گيتى و در گرم و سرد
    گناهان خود را دهد شستشو
    شتابان شود با دل تابناك
    بپايان رسد در گلستان حلم
    كه گردد ز فرجام و سامان، رها
    عملكردى و فكر و انديشه اى
    شود مزد و سرمايه و اعتبار
    شود مزد و سرمايه و اعتبار



حكمت 092





  • سزاوار و لايقترين مردمان
    توانا و آگاه و داناترين
    به آنچه كه آنان، بياورده اند
    بلحن گرانمايه اين آيه خواند
    همانا كه والاترين آدمى
    به پير خردمند و پاك و خليل
    كسانى، بروح و روانند و دل
    كه او را، اطاعت، بجان و وجود
    و بر اين نبى و رسول گرام
    محمد، امين و حبيب و همام



  • به پيغمبران و جهان رهبران
    كسانند و هشيار و بيناترين
    بخون دل و ديده پرورده اند
    در افاق درياى انديشه راند
    بكردار شايسته و مردمى
    خداجوى و در دين و ايمان، جليل
    ز هر گونه ريب و تشتت، بهل
    نمودند و ذات خدا را، سجود
    محمد، امين و حبيب و همام
    محمد، امين و حبيب و همام



/ 135