حكمت 091
ز مولا على سرور كائنات
شد از سوى مردان مومن سئوال
امير جهان، شرح و فرمودشان
كه نيكى و خير و شرف، در جهان
كه فرزند و دارائى تو فزون
كه بل، خير و نيكى، بود آن، بدهر
شود دانشت، بيش و از حد زياد
و حلم و توان و شكيبائيت
بانگيزه طاعت و بندگى
به پروردگارت، بجان و وجود
بمردم، كنى سرفرازى، بدل
پس ار نيكى و خوبى و كار خير
خدا را، بحمدى و شكر و سپاس
و گر، بد نمودى، ز پروردگار
بهاران آمرزشت را، غمان
بدنيا و در گلخن كهنه دير
مگر، از براى دو انسان و مرد
كسى كه به توبه نمايد وضو
و مرديكه در سوى اعمال پاك
عملكرد و كارى كه با زهد و علم
نباشد كم و اندك و بى بها
چه سان اندكست، حاصل پيشه اى
كه گردد پذيرفته و، افتخار
شود مزد و سرمايه و اعتبار
امير سراپرده ى ممكنات
كه نيكى چه باشد، كه آرد كمال؟
بيان كرد و مكشوف و بنمودشان
نميباشد آن، در عيان و نهان
شود ثروت و مالت از حد برون
فروزنده خورشيد در بر و بحر
برايت سمند و عقاب مراد
فزون گردد و علم و دانائيت
بدوران سازنده ى زندگى
بدنيا و در زير چرخ كبود
شوى از وبال گناهان، بهل
نمودى بدنيا و در كهنه دير
مبرا ز آلودگى حواس
بخواهى بگردونه ى روزگار
شوى رستگار و بجان، در امان
نباشد گلى و گلستان خير
در ادوار گيتى و در گرم و سرد
گناهان خود را دهد شستشو
شتابان شود با دل تابناك
بپايان رسد در گلستان حلم
كه گردد ز فرجام و سامان، رها
عملكردى و فكر و انديشه اى
شود مزد و سرمايه و اعتبار
شود مزد و سرمايه و اعتبار
حكمت 092
سزاوار و لايقترين مردمان
توانا و آگاه و داناترين
به آنچه كه آنان، بياورده اند
بلحن گرانمايه اين آيه خواند
همانا كه والاترين آدمى
به پير خردمند و پاك و خليل
كسانى، بروح و روانند و دل
كه او را، اطاعت، بجان و وجود
و بر اين نبى و رسول گرام
محمد، امين و حبيب و همام
به پيغمبران و جهان رهبران
كسانند و هشيار و بيناترين
بخون دل و ديده پرورده اند
در افاق درياى انديشه راند
بكردار شايسته و مردمى
خداجوى و در دين و ايمان، جليل
ز هر گونه ريب و تشتت، بهل
نمودند و ذات خدا را، سجود
محمد، امين و حبيب و همام
محمد، امين و حبيب و همام