حكمت 360 - ترجمه منظوم نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه منظوم نهج البلاغه - نسخه متنی

حمید قاضی خاکیاسری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكمت 360





  • همانا كه ذات خداوندگار
    ثواب و سزا را پى طاعتش
    عقاب و جزا را براى گناه
    كه تابندگان خودش را، عيان
    روانه نمايد بسوى بهشت
    در اقصار جاويد و زرينه خشت



  • بفرموده تعيين و داده قرار
    عبوديت درگه و ساحتش
    پلشتى پى در پى و اشتباه
    رهاند ز شر عذاب و زيان
    در اقصار جاويد و زرينه خشت
    در اقصار جاويد و زرينه خشت



حكمت 361





  • هر آينه آيد بر اين مردمان
    نماند در ايشان، ز قرآن و دين
    مساجد در آن روزگاران درد
    مكانى مزين. بنقش و نگار
    ولى از پى رستگارى، خراب
    همه ساكنين و بناسازشان
    پلشتند و از بدترين كسان
    كز آنها تبه كارى و ضرب و زور
    بجاهايشان، جغد جرم و گناه
    و زان فتنه هر كس شود گوشه گير
    هر آنكس كز آن رنجه و مانده است
    بسويش كشند و بسرعت برند
    همانا كه يزدان داناى پاك
    بحق خودم در جهان وجود
    بلا را بر آن مردمان زمان
    بطوريكه دانا و مرد صبور
    در آن ماند حيران و خوار و پريش
    هر آينه آنچه كه گفته بجا
    و ما از خداوند قهار پاك
    از آن لغزش و غفلت و خوفناك
    بجان و وجود و شعور و حواس
    كه از ما نمايد، بدور و گذشت
    كند از عملكرد زشت و پلشت



  • زمانيكه ويرانگر است و دمان
    مگر اسم و رسمى و نقشى غمين
    گرفتارى و بند و زندان مرد
    نكو منظرند و خوش و برقرار
    تباهند و ويران و نقش بر آب
    منقش گر و نقشه پردازشان
    بروى زمينند و خار و خسان
    شود زاده و جرم و فسق و فجور
    كند لانه و ايده ها را تباه
    بواپس كشند و كنندش اسير
    گرفتار و دلخسته و رانده است
    گريبان انديشه اش را، درند
    چنين گويد از بهر انسان خاك
    قسم خورده ام تا كه آرم فرود
    برانگيزم و پى كند خانمان
    خردمند و از جهل و غفلت بدور
    گرفتار و سرگشته ى كار خويش
    همى آورد در فروغ و دجا
    جهانگستر و ماه و خورشيد خاك
    پلشتى و گنداب و يل و مغاك
    كنيم خواهش و در جهان التماس
    كند از عملكرد زشت و پلشت
    كند از عملكرد زشت و پلشت



حكمت 362





  • هلا... مردمان زمين و زمان
    بترسيد از ذات پروردگار
    كه انسان نگرديده بيهوده خلق
    كه تا لهو و شوخى و بازى كند
    نگرديده خودسر، رها و يله
    كه تا كار ناحق و بيجا كند
    نباشد سراپرده ى دهر او
    خلف، بر سراپرده ى آخرت
    كه آنرا، بديدار پست و پلشت
    نشان داده زشت و بدش، وانمود
    نباشد كسيكه بباطل فريب
    ببالاترين همت و كوششش
    ز دنيا، ظفر جسته باشد بتن
    بمثل كسى، كز سراى دگر
    بر آن كمترين بهره اش كامياب
    شد و آرزوى دلش، مستجاب



  • بشر... اى اسيران و هم و گمان
    جهاندار و فرمانده روزگار
    ملبس به هستى و ديباى دلق
    شود لوده و يكه تازى كند
    كه افتد بدام و كمند و تله
    پى خود مغاك تباهى كند
    كه خود را بزك كرده از بهر او
    گلستان بخشايش و مغفرت
    بنزدش، در اسكان و سير و نشست
    بچشمان وى كرد و خوار و خمود
    بدل خورد و گمره شد و در اريب
    سترگى و برنائى و جوششش
    سرآمد شود در تمام فتن
    بكوشيدن و سعى و خون جگر
    شد و آرزوى دلش، مستجاب
    شد و آرزوى دلش، مستجاب



/ 135