حكمت 344
بفردى ز ياران پاكش، امام
مده اكثر كار خود را قرار
گر آنان محبان پروردگار
خدا، ياوران خودش را، تباه
و گر دشمن ذات پروردگار
غم و رنج و كار تو در زندگى
پى دشمنان خدا، بهر چيست؟
نگر بهره بردار ارث تو، كيست؟
بفرمود و حجت نمودش، تمام
پى اهل و فرزند و ايل و تبار
بجانند و در دينشان، رستگار
نسازد پريشان و مغروق آه
پلشتند و تيره دل و نابكار
تلاش شب و روز و تا زندگى
نگر بهره بردار ارث تو، كيست؟
نگر بهره بردار ارث تو، كيست؟
حكمت 345
پلشتى و زشتى و شر بزرگ
بود آنكه دانى بد و پست و زشت
از آن چه كه عين همان، در تو، هست
زنى در لجنزار آن، پا و دست
كه ويرانگر است و لجوج و سترگ
تبه ساز آئين و جان و سرشت
زنى در لجنزار آن، پا و دست
زنى در لجنزار آن، پا و دست
حكمت 346
يكى، بر كسى، در حضور امام
كه از بهر او، كودكى، نونهال
برسم و نشان عرب، شاد باش
كه فرزند فارس گواراى تو
بفرمودش حضرت، مگو اين چنين
كه ذات خدا را سپاسه گزار
و فرزند بخشيده گشته، بتو
و اين كودكت، بر توان و كمال
و از كار نيكوى او، بهره مند
شوى و رها از گزند و نژند
بگلبانك شادى و وجد كلام
بباغ جهان، رسته بود و جمال
بگفتش، براى تلاش و معاش
بجان باد و شهد مهناى تو
وليكن بگوى و بيفكن طنين
بدل باش و در عزت و افتخار
خجسته همى باد و شاد و نكو
رسد بر ستيغ شكوه و جلال
شوى و رها از گزند و نژند
شوى و رها از گزند و نژند
حكمت 347
يكى از كسانى كز عمال او
بناى بزرگى و عالى و كاخ
امامش، نظر كرد و فرزانه گفت
در اهم، سر و رويشان را، عيان
غنى بودنت را، بنا، وصف حال
كند شرح نقدينه و گنج و مال
همى بود و داناى احوال او
بنا كرد و تالار باز و فراخ
دل مردمان را، بدان گفته، سفت
نمودند و اسرار خود را، بيان
كند شرح نقدينه و گنج و مال
كند شرح نقدينه و گنج و مال