ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 12
نمايش فراداده

حكمت 037


  • هلا، اى پسر از منت، چار و چار نما حفظ و در خاطرت، زنده دار كز آنها هر آنچه بجا آورى خرد، بر گزيده ترين غنا زياده ترين بلا و نياز و بالاترين نماى هراس گرامى ترين بزرگى و جاه هلا، نور چشمان و فرزند من ز همراهى احمق ساده دل كه مى خواهد او، بر تو سود عيان گريزان شو از همدمى بخيل كه او، از تو، با بخل و كين و حسد هر آنچه كه بسيار و شايان، به آن به پرهيز و كن دورى و برحذر ز همراهى با تبهكار و بد كه او، با فسونش، تو را در جهان بپرهيز و كن دورى بيدريغ از آنكس كه بيش و زياده دروغ كه او شوره زار است و مثل سراب كه بهرت، هر آنچه، بدور است، پيش و ز آنچه كه نزديك چشم است و دور نمايش دهد، خوار و زار و ضمور

  • نصيحت بجانست و اندرز كار پى زندگى كن درفش شعار كنندت براه و روش، ياورى بكون و مكانست و اصل و بنا بود كودنى و بن حرص و آز بود خودپسندى و كبر حواس بود خوى نيك و درخشنده ماه پسر جان و محبوب و دلبند من بپرهيز و كن دور و از خود بهل رساند، ولى مى رساند، زيان مسازش، بكار و روالت، دخيل نگهدارد و مى نمايد رصد شوى در نياز و بخواهى بجان شو اندر حضور و مسير و گذر پلشت و دو رو خصلت و ديو و دد باندك پشيزى، فروشد، نهان بشهر و بيابان و هامون و ريغ همى گويد و صحبت بيفروغ بيابان و وادى بى نهر و آب نشان مى دهد با دم طيف خويش نمايش دهد، خوار و زار و ضمور نمايش دهد، خوار و زار و ضمور

حكمت 038


  • نشايد بدوش نوافل، سوار بوقتى كه بر پيكر واجبات رساند زيان و ضرر در جهات

  • شدن، بهر نزديكى و اعتبار رساند زيان و ضرر در جهات رساند زيان و ضرر در جهات

حكمت 039


  • زبان خردمند، پشت دلش دل بيخرد در دهانش، تپد دل احمق اندر دهانش تپد زبان خردمند، درون دلش كند باغبانى باغ گلش

  • كند باغبانى باغ گلش دم هرزگى از زبانش چكد دم لودگى از زبانش چكد كند باغبانى باغ گلش كند باغبانى باغ گلش

حكمت 040


  • جهاندار بخشنده كائنات غم و رنج و بيماريت را بدهر گناهان جانت، شود بر طرف پى ناخوشى و غم و درد و رنج نباشد جزائى براى مريض كه بل، آن گناهان تن را، عيان همانند اوراق و انبوه برگ فروريزد و مى كند سر بگور و پاداش لفظ و سخن، بر زبان سزاى عمل، حاصل دست و پاست خداوند سبحان جان آفرين بانگيزه ى نيت صاف و پاك زهر يك از اين بندگانش، بذات كند داخل عدن خلد و بهشت گلستان و اقصار زرينه خشت

  • نگارنده ى عالم و ممكنات سبب كرده تا در نهانى و جهر ببخشايدت، ارج و فخر و شرف تب و لرز و بيمارى در سپنج كه بر اوج فخرش، برد از حضيض زدايد ز جان و برد از ميان كه مى ريزد از رعد و با دو تگرگ زبار مكافات و كيفر، بدور بنظم بيانست و نقش لبان بر آن كوله بار و بقا و بپاست نگارنده ى عرش و خلد برين سزاوارى باطن تابناك بخواهد اگر در بحار حيات گلستان و اقصار زرينه خشت گلستان و اقصار زرينه خشت