ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 115
نمايش فراداده

  • هر آنگه، كه از ما گرفت و ستاند و تكليف آنرا ز بطن و نما كند دور و بر دارد از دوش ما

  • بخوان تملك، نخواند و نراند كند دور و بر دارد از دوش ما كند دور و بر دارد از دوش ما

حكمت 397


  • هلا... پير عمار نيكو نهاد بروى مغيره، مكن سعى و كار ازيرا كه او در روند و روال مگر آنكه چيزى كه در روزگار زر و سيم و مال جهان را، بر او كه با عمد و دانسته، او، مشتبه كه تا شبهه ها را، بهانه قرار براى خطاهاى توفنده اش جنايات و اعمال كوبنده اش

  • تواناى در دين و امر جهاد رهايش كن و بر خودش واگذار نبگرفته از دين، نور كمال بدنيا و غمخانه ى آزگار بگردانده نزديك و در آن فرو بخود كرد و ايمان حق را، تبه دهد از پى خويش و انجام كار جنايات و اعمال كوبنده اش جنايات و اعمال كوبنده اش

حكمت 398


  • چه نيكو بود كرنش اغنيا پى كسب اجرى كه نزد خداست و نيكوتر از آن شكوه منش بلندى طبع فقيران پاك بزرگى و دورى از اغنياست بانگيزه ى اعتماد بحق بذات خداوند پاك و احق

  • براى فقيران بى چيز و نا كه از مزد و پاداش دنيا، جداست سرافرازى و فخر و ناز كنش بگيتى و در ورطه ى آب و خاك كه سير و سلوك و ره ى اتقياست بذات خداوند پاك و احق بذات خداوند پاك و احق

حكمت 399


  • خرد را، بمردى، خداوندگار مگر آنكه او را، بروزى، بدان رهائى دهد از گزند بدان

  • امانت نبخشيده در روزگار رهائى دهد از گزند بدان رهائى دهد از گزند بدان

حكمت 400


  • هر آنكس كه گردد گلاويز حق حق، او را، زند، بر زمين و بخاك كند پرت و نابود و خوار و هلاك

  • تبه ساز ترتيب و نظم و نسق كند پرت و نابود و خوار و هلاك كند پرت و نابود و خوار و هلاك