ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 129
نمايش فراداده

حكمت 447


  • ز شخص شخيص گرام امام كز آنان، كدامينشان، برترين بفرمودشان در جواب سوال چكامه سرايان، بچوگان تاخت كه مخصوص ميدان شرط و گرو نتازانده اند و بسر حد اوج كه تا اينكه پايان گفتارشان به نزد ربايندگى نيش و گر از پى دادن برترى نباشد علاجى و زان چاره اى پس آن پادشاه پلشت و ضليل كه او، امر القيس شيرين سخن بملك عرب بود در انجمن

  • سوالى شد از شاعران بنام بفن كلامند و از سرترين بلحن فصيح و در اوج كمال سوار باسبان با زين و ساخت بفن كلامند و گفتار نو نپيوسته اندش به تنفيذ فوج كمال و نمودار پندارشان شناسنده گردد مقام ويش بر شاعرى و در آن سرترى ببايد نمايان شود فاره اى بود برتر و در عقيدت ذليل بملك عرب بود در انجمن بملك عرب بود در انجمن

حكمت 448


  • مگر مرد آزاد و وارسته اى نباشد بدنيا و روى زمين كه ته مانده ى اين طعام پلشت كه دارد ميان دهانش، رها به انفاستان، در سراى جهان بهائى، بجز عدن خلد، بهشت پس آن جمله را، جز به آنها، بدهر بتعويض و بيع و خريد و فروش مسازيد و در عبرت آئيد و هوش

  • جوانمرد و فرزام و شايسته اى در اكناف دهر و يسار و يمين خون آلود و چركين و مذموم و نشت كند بهر اهلش بهوش و دها اقامتگه و مكتب آگهان نمى باشد و قصر و زرينه خشت ببازار مكاره ى خشم و قهر مسازيد و در عبرت آئيد و هوش مسازيد و در عبرت آئيد و هوش