ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 3
نمايش فراداده

حكمت 006


  • هر آنكس كه خودبين و خودخواه خويش هر آئينه او، دشمنان زياد اثر بخشى بذل و انفاق مال عملكرده ى مردمان جهان بروز جزا پيش چشمانشان عيان است و سركوب و غرمانشان

  • بكبر است و بر ديگران زخم و ريش بجا و مكان دارد و در بلاد دواى نجات است و اكسير حال بدنيا و در آشكار و نهان عيان است و سركوب و غرمانشان عيان است و سركوب و غرمانشان

حكمت 007


  • بحيرت، بر اين آدمى، بنگريد كه با پيهى و چربى ديدگان و با پاره اى، لحم نرم و زبان و با استخوانى، نيوشد، كلام ز چاك و شكافى، نفس مى كشد هوا را، ببند و قفس مى كشد

  • شگفتى و عبرت، بدل، پروريد نظر مى كند بر زمين و زمان سخن گويد و مى نمايد بيان صدا را نمايد شكار و بدام هوا را، ببند و قفس مى كشد هوا را، ببند و قفس مى كشد

حكمت 008


  • هر آنگه كه دنيا پى ملتى نكوئى ديگر كسان را، بدهر بايشان، دهد، نسبت و عاريه بوقتى، بر آنان، كند اخم و پشت نكوهايشان را، از آنان، بچنگ ستاند، بجايش، دهد عار و ننگ

  • رو آورد و بخشيدشان دولتى كند خرمن و بار و در بر و بحر ببدخواهشان، وعده ى هاويه زند بر سر و رويشان چنگ و مشت ستاند، بجايش، دهد عار و ننگ ستاند، بجايش، دهد عار و ننگ

حكمت 009


  • بدانگونه با مردمان امتزاج كه گر در همانحال و در وقت تنگ براى شما با دل و جان خويش كشند و بكردارتان نام پاك و گر زنده مانديد و در زندگى هوا خواه آميزش با شما شوند و نمايندتان رهنما

  • نمائيد و افكارشان را علاج بمرديد و زد مرگتان، پالهنگ بگريند و سر در گريبان خويش نهند و نشان خوش و تابناك بفخر و مباهات و ارزندگى شوند و نمايندتان رهنما شوند و نمايندتان رهنما