ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 23
نمايش فراداده

حكمت 091


  • ز مولا على سرور كائنات شد از سوى مردان مومن سئوال امير جهان، شرح و فرمودشان كه نيكى و خير و شرف، در جهان كه فرزند و دارائى تو فزون كه بل، خير و نيكى، بود آن، بدهر شود دانشت، بيش و از حد زياد و حلم و توان و شكيبائيت بانگيزه طاعت و بندگى به پروردگارت، بجان و وجود بمردم، كنى سرفرازى، بدل پس ار نيكى و خوبى و كار خير خدا را، بحمدى و شكر و سپاس و گر، بد نمودى، ز پروردگار بهاران آمرزشت را، غمان بدنيا و در گلخن كهنه دير مگر، از براى دو انسان و مرد كسى كه به توبه نمايد وضو و مرديكه در سوى اعمال پاك عملكرد و كارى كه با زهد و علم نباشد كم و اندك و بى بها چه سان اندكست، حاصل پيشه اى كه گردد پذيرفته و، افتخار شود مزد و سرمايه و اعتبار

  • امير سراپرده ى ممكنات كه نيكى چه باشد، كه آرد كمال؟ بيان كرد و مكشوف و بنمودشان نميباشد آن، در عيان و نهان شود ثروت و مالت از حد برون فروزنده خورشيد در بر و بحر برايت سمند و عقاب مراد فزون گردد و علم و دانائيت بدوران سازنده ى زندگى بدنيا و در زير چرخ كبود شوى از وبال گناهان، بهل نمودى بدنيا و در كهنه دير مبرا ز آلودگى حواس بخواهى بگردونه ى روزگار شوى رستگار و بجان، در امان نباشد گلى و گلستان خير در ادوار گيتى و در گرم و سرد گناهان خود را دهد شستشو شتابان شود با دل تابناك بپايان رسد در گلستان حلم كه گردد ز فرجام و سامان، رها عملكردى و فكر و انديشه اى شود مزد و سرمايه و اعتبار شود مزد و سرمايه و اعتبار

حكمت 092


  • سزاوار و لايقترين مردمان توانا و آگاه و داناترين به آنچه كه آنان، بياورده اند بلحن گرانمايه اين آيه خواند همانا كه والاترين آدمى به پير خردمند و پاك و خليل كسانى، بروح و روانند و دل كه او را، اطاعت، بجان و وجود و بر اين نبى و رسول گرام محمد، امين و حبيب و همام

  • به پيغمبران و جهان رهبران كسانند و هشيار و بيناترين بخون دل و ديده پرورده اند در افاق درياى انديشه راند بكردار شايسته و مردمى خداجوى و در دين و ايمان، جليل ز هر گونه ريب و تشتت، بهل نمودند و ذات خدا را، سجود محمد، امين و حبيب و همام محمد، امين و حبيب و همام