ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 40
نمايش فراداده


  • هلا... اى كميل تبار زياد كسانى كه دارائى و مال و جاه در عالم، تبه گشته اند و هلاك بحالى كه آنان همه زنده اند و دانشوران، در جهان، پايدار كه تا آن زمانيكه عالم بپاست و رخساره هاشان ميان قلوب هميشه بدور زمان برقرار در انديشه آگاه و روشن روان در اينجا فزاينده گنج است و علم بدست مبارك بر آن سينه اش بفرمود و اعماق جانم شنود و گر مردمى بر فراگيرش بلى، جويم از مردميكه بفكر كز او، مطمئن در سراى جهان كه افزار دين و خرد را بكار و با نعمت و بذل پروردگار بعباد و بر بندگان خدا و با حجت خويش و عقل و دليل بزهاد و ياران حق، برترى و يا اينكه يابم كسيكه بكار كه از بهر ارباب دانش بدهر همو را در اطراف و انديشه اش بصيرت نميباشد و عقل و هوش و با اولين شبهه ايكه عيان ميان دلش شك و ريب و خلاف فروزان كند آتش و شعله ور بدان كه، نه اين، اهل حق و نه آن و يا اينكه يابم كسيرا كه او در ادراك لذت، زياده روى به آسودگى، بر هيولاى نفس و يا آنكسيكه هوادار مال كه از بهر خود خرمن عيش و نوش كه اين هر دوان در سراى زمين نگهدار و حافظ نيند و تباه باين هر دوان، در روال و روش و حوش كنام و علف خواره اند بپاى چنين روزگار و زمن هماى فريبا و سيمرغ علم بمرگ حكيم و نگهدار خويش الهى... بلى... در مسير زمان زمين بى بر و خالى و بى نصيب از آن رهبرى كه بحكم و دليل بپا دارد و زنده و پرتوان نماند تهى، از وجودش جهان كه يا آشكار است و مشهور عام كه تا اينكه در گردش روزگار كه انوار رخشنده ى تابناك نگردد فنا و دچار بلا و ايشان: كجايند و تعداد چند؟ قسم بر خدا، در حساب و شمار و از حيث فر و شكوه و جلال بنزد خداوندگار بزرگ باينان، خدا، در سراى جهان براهين تا بنده اش را عيان كه تا آن قوانين بايسته را بمانندشان، در زمين و زمان بدلهاى آنان، كند كشت و بار هر آينه، يكباره، امواج علم به بينائى مطلق و نور پاك به آسودگى و خوشى و يقين گرفته بكار و بر آنش، عمل غم و رنج آن مردمى كه بناز در عيش و نشاط و خوشى، پرورش بجستندش آسان و در زندگى به آنچه كه جهال و سرگشتگان بدورند و وامانده و در فرار بجان و دلش، الفت و انس و خو باندام پاكى كه ارواحشان به پيوست و آويزه گشته، به تن بحال حياتند و در زندگى هر آينه آنان بملك زمين نمايندگان خداوندگار و قائم مقامان پروردگار كه بر سوى دين روانبخش حق ديغا و دردا و افسوس و آه بديدار آنان، فزون و زياد هلا... اى كميل شريف و گرام اگر خواهى و مايلى، بازگشت نما از مسير و بيابان و دشت

  • خداجوى بر حق و پاك بلاد فراهم نمودند و تاج و كلاه فتاده بكام حضيض مغاك ولى خوار و گمنام و بازنده اند بعلمند و مستحكم و استوار بقايند و افكارشان رهنماست بود چون شكوه طلوع و غروب بجايند و بر مردمان افتخار بدل باش و داننده و پرتوان جهانى شكيبائى و صبر و حلم اشارت نمود و بر آئينه اش در دانشش را به رويم گشود بيابم براى نگهداريش فزاينده تيزند و در فهم بكر نميباشم اندر عيان و نهان برد، بهر دنياى خود، نابكار كند خودنمائى و در روزگار زند خنجر تهمت ناروا در اسكان و سير و مسير و سبيل همى جويد و رفعت و سرورى مطيع است و فرمانبر و جان نثار اقاليم دنيا و در بر و بحر روال و ره و حرفه و پيشه اش نميسازد آويزه و نقش گوش كند جلوه و رخ دهد در ميان پلشتى و با ديو و دد، ائتلاف شود بر دل و ايده اش حمله ور بجان و دل است و زبان و دهان بانديشه و فطرت و طبع و خو كند بر نشاط و خوشى، پيروى شود پيرو شهوت و بند و حبس زر و سيم و نقد است و بار و بال نمايد بدهر و كنام وحوش بكارى در اعمال آئين و دين بفكرند و در لغزش و اشتباه همانند و همدم ترين، شبه و وش روان سنگ و سرسخت و دل خاره اند بميرد بشهر و ديار و دمن شود خشك و پژمرده درياى حلم حفاظتگر و يار و غمخوار خويش بدنيا و در امت و مردمان نميماند از ياور و بى حبيب كه دين خدا را جميل و جليل بفر و شكوه و خجسته روان بود قائم و در كهان و مهان و يا اينكه ترسان و مستور نام براهين ذات خداوندگار روانبخش كون و مكان است و پاك بانكار نامردمان، مبتلا كه درياى علمند و اندرز و پند بسى اند كند و گل افتخار بزرگى شان و مقام و كمال شريفند و در ارج و صولت، سترگ ميان گروه كهان و مهان كند حفظ و سازد بمردم بيان فرامين شايان و شايسته را سپارد بحصن حصين امان دهد حاصل پرثمر در ديار باينان، رو آورد و سيلاب حلم حقيقى و رخشنده و تابناك بدنيا و در امت و متقين نمودند و راه نجات ملل غريقند و مستغنى و بى نياز شدند و به تن پرورى، در جهش بفخرند و در اوج ارزندگى سبك مغز و خيل فروهشتگان هواخواه ننگند و گنداب عار گرفتند و بنهاده در پيش رو بجاى بلند و كرامت فشان بدنيا و در موج بحر فتن درخشان و خورشيد و ارزندگى شمال و جنوب و يسار و يمين بدهرند و در گردش روزگار در انسان و جن اند شهر و ديار بخوانند، در راه خير و احق بدنياى فانى و در كوره راه بدل شائقم در ديار و بلاد خداجوى ممتاز و والا مقام نما از مسير و بيابان و دشت نما از مسير و بيابان و دشت