ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 78
نمايش فراداده


  • به آنچه، تو از من، بآن، آگهى بمردم، كنم، جلوه ى تابناك عملكرد زشت خودم را عيان و بر بندگانت، تقرب بدهر وليكن ز باران خوشنوديت شوم دور و محروم و سرگشته دل ز آزادى و رستگارى، بهل

  • كه دانا و بيناى هر درگهى بظاهر خوش و مومن و مرد پاك بسوى تو آرم، نهم در ميان بجويم، بطور نهان و بجهر بهاران احسان و بهبوديت ز آزادى و رستگارى، بهل ز آزادى و رستگارى، بهل

حكمت 269


  • هر آينه سوگند و تاكيد و ياد بنيروى او، روز خود را بشب در آنچه كه از تيره شب مانده است كز آن، روز روشن، شود آشكار نبوده چنين و چنان در جهان نماند بدينگونه بر مردمان

  • به پروردگارى، كه در اين بلاد رسانديم و پى گشته رنج و تعب فضاى تب آلود و ناخوانده است كند تيرگى را در عالم شكار نماند بدينگونه بر مردمان نماند بدينگونه بر مردمان

حكمت 270


  • همانا كه كار قليلى، اگر كه بر آن ادامه دهى، در روال ز كار زيادى كه از آن ملول شوى و نمائى، ز شغلش عدول

  • بميل دل و فكر و ديد و نظر فزون است و منتج، بخير و كمال شوى و نمائى، ز شغلش عدول شوى و نمائى، ز شغلش عدول

حكمت 271


  • نوافل، بوقتى كه بر واجبات بدنيا و در زندگى، تركشان نمائيد و با سرعت و پركشان

  • رساند زيان و نبخشد ثبات نمائيد و با سرعت و پركشان نمائيد و با سرعت و پركشان

حكمت 272


  • هر آنكس كه رنج سفر را بياد كه راهش بدور است و پردرد و رنج هر آينه آماده ى كوچ و راه شود، تا نيفتد باعماق چاه

  • بدارد بروح و روان و نهاد بلازا و گرداب زجر و شكنج شود، تا نيفتد باعماق چاه شود، تا نيفتد باعماق چاه