ترجمه منظوم نهج البلاغه

حمید قاضی خاکیاسری

نسخه متنی -صفحه : 135/ 86
نمايش فراداده

حكمت 301


  • از انديشه و فكرت مومنين بترسيد و پرهيز شايان كنيد كه حق را خدا، بر زبانهايشان بپا كرد و حصن روانهايشان

  • كه دارد ز ناقوس ايمان طنين گل آويز گوش دل و جان كنيد بپا كرد و حصن روانهايشان بپا كرد و حصن روانهايشان

حكمت 302


  • نميباشد ايمان بنده درست كه تا آنكه در ديده ى عبرتش هر آنچه كه در دست يزدان پاك فزون باشد از آنچه در دست خويش همى دارد و ميكشاند بپيش

  • در انديشه ى فرزام و چالاك و چست ضمير و دل آگاهى و فكرتش بكون و مكان است و گردون خاك همى دارد و ميكشاند بپيش همى دارد و ميكشاند بپيش

حكمت 303


  • بوقتى كه در بصره آمد، انس امامش، فرستاد بر امر خير كه تا آن كلامى كه او، از رسول در اطراف ايشان و از بهرشان انس از گواهى خود سركشى چو نزد على، عود و رجعت نمود كه آن امر پيغمبر حق، زمن بفرمودش حضرت، كه گر تو دروغ خدايت، سفيدى رخشان زند كه عمامه هرگز نپوشاندش دوا و شفائى، نخوشاندش

  • برون سازد از جيب نفسش، هوس بر طلحه و همسگالش، زبير شنيده از احكام و متن اصول كند ياد و اندازد از قهرشان تمرد نمود و حقيقت كشى دهان باز و از بهر گفتن گشود فرامش شده در مرور زمن بگوئى و باشد دلت بيفروغ كه چون عنكبوتى، برويت، تند دوا و شفائى، نخوشاندش دوا و شفائى، نخوشاندش

حكمت 304


  • همانا كه بر طائران قلوب رو آوردن و پشت و رو، گشتنى است پس آن دم كه دلها بوجد و سرور بانجام در مستحباتشان بوقتى كه در رنجش و پشت و رو بر انجام بايسته و واجبات بسنده نمائيد و راه نجات

  • بروز و شب و در پگاه و غروب فراغى حال و فروهشتنى است شدند و چمان در گلستان نور بداريد و كسب تحياتشان شدند و بگرداب غصه فرو بسنده نمائيد و راه نجات بسنده نمائيد و راه نجات