بغات و محاربان

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 104/ 13
نمايش فراداده

كفر ورزم ))!^(70) ابـو ايـوب انـصـارى ، صـحـابـى بـلنـد پـايـه رسـول خـدا(ص )، بـعـد از جـنـگ بـصـره و قبل از ((چرا با گروه هاى مسلمان مى جنگيد)) گفت :

((رسـول خـدا(ص ) مـا را مـوظف كرده همراه على (ع ) با پيمان شكنان بجنگيم كه جنگيديم ؛ موظف كـرده هـمـراه او بـا بيدادگران منحرف بجنگيم كه اينك به كارزار معاويه و طرفدارانش روانه ايـم ، و مـاءمـور فـرمـوده همراه على (ع ) با از دين برگشتگان بجنگيم ، كه هنوز آنان را نديده ايم )).^(71) ((عبدالله بن بديل ))، معاويه و همدستانش را اهل بغى در گروه و تجاوزكاران داخلى مى خواند و هـمـرزمـانـش را تشويق مى كرد با آنها كه بر سر خلافت با خليفه صالح و حقيقى (اميرمؤ منان على (ع )) به جنگ برخاسته اند، پيكار كنند.

اسـنـاد تـاريـخـى مـشـابـهـى نـشـان مـى دهـد كـه ايـن حـقـيـقـت ، عـلاوه بـر اصـحـاب و اهـل بـصـيـرت ، بـر افـكار عمومى هم مسلّم بوده است . فقهاى ادوار بعد، همين نظر را داشته اند.

((مـحـمـدبـن حـسـن شـيـبـانـى حـنـفى )) متوفاى 187 هجرى و ((امام الحرمين )) در كتاب ((ارشاد))، ((قـاضـى ابـوبـكـر بـن العـربـى )) در تفسير آيه نُه (9) سوره حجرات ، امام على (ع ) را امام عـادل و حـكـومـتـش را قـانـونـى و مـشـروع مـى دانـنـد و اصـحـاب جـنـگ هـاى سـه گـانـه را اهل بغى دانسته اند و معاويه ، اصحاب جمل و نهروان را شورشى و باغى شمرده اند.^(72) ايـن گـروه هاى سه گانه در تاريخ اسلام به نام هاى ((ناكثين )) (پيمان شكنان ) و ((قاسطين )) (سـتمگران و متجاوزان از خط حق ) و ((مارقين )) (گمراهان و از دين بيرون رفتگان ) معروفند. سـابـقـه ايـن نامگذارى مربوط به عصر پيامبر گرامى است . آن حضرت خود از اين سه گروه چـنـيـن توصيفى كرده و به على (ع ) و ديگران يادآور شده بود كه على (ع ) با اين سه گروه نـبـرد خـواهـد كـرد.^(73) ايـن سـخـن پـيـامبر(ص ) يكى از خبرهاى غيبى او است كه محدثان اسلامى در كتاب هاى حديث به مناسبت هاى گوناگون از آن ياد كرده اند. به عنوان نمونه يكى از آنها را يادآور مى شويم :

((امرنى رسول اللّه (ص ) بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين )).^(74) پيامبر خدا(ص ) به من امر فرمود كه با ناكثان و قاسطان و مارقان نبرد كنم .

ابـن كـثـيـر، در تـاريـخ خـود قـسـمـتـى از ايـن احاديث را گرد آورده است . از جمله يادآور شده كه پيامبر(ص ) وارد خانه امّ سلمه شد، سپس على (ع ) نيز آمد. پيامبر(ص ) رو به همسر خود كرد و گفت :

(( يا ام سلمه ، هذا واللّه قاتل الناكثين والقاسطين والمارقين من بعدى )).^(75) ((اى امّ سلمه ، اين (على ) نبرد كننده با ناكثان و قاسطان و مارقان بعد از من است )).

مراجعه به كتاب هاى حديث و تاريخ صحّت و استوارى حديث فوق را ثابت مى كند. علاّمه امينى در كتاب ((الغدير)) قسمتى از صور حديث و مدارك آن را جمع كرده است .^(76) تـاريـخ مارقين گواهى مى دهد كه آنان پيوسته پرخاشگران بر حكومت هاى زمان بودند و زير بـار هـيـچ حـكـومـتـى نـمـى رفـتـنـد. نـه حاكمى را به رسميت مى شناختند و نه حكومتى را. حاكم عـادل مـانـنـد عـلى (ع ) و مـنـحـرف مانند معاويه ، در نظر آنان فرقى نمى كرد و رفتار آنان با مـروان و يـزيـد، بـا رفـتـار آنـان بـا عـمربن عبدالعزيز يكسان بود. در اينجا به بحث مستقلى درباره خوارج مى پردازيم .

سابقه تفكّر خارجيگرى به عصر رسول خدا بر مى گردد. گروهى در عصر پيامبر(ص ) فكر و ايـده خـود را بـه نـحوى اظهار مى كردند و سخنانى مى گفتند كه روحيه پرخاشگرى در آنها نمايان بود. مورد زير از نمونه هاى بارز اين موضوع است : پيامبر(ص ) غنايم ((حنين )) را بنا بـر مـصـالحـى تـقسيم كرد و براى تاءليف قلوب مشركانِ تازه مسلمان ، كه ساليان درازى با اسـلام در حـال جـنـگ بودند، به آنان سهم بيشترى داد.

در اين موقع ((حرقوص بن زهير)) زبان بـه اعـتـراض گـشـود و بـى ادبـانه رو به پيامبر(ص ) كرد و گفت : تو، اگر عدالت نزد من نـبـاشـد، در كـجـا خـواهـد بـود؟!)) عـمـر در ايـن هـنگام پيشنهاد كرد كه گردن او را بزنند، ولى پيامبر(ص ) نپذيرفت و از آينده خطرناك او گزارش داد و فرمود: ((او را رها كنيد كه پيروانى خـواهد داشت كه در امر دين بيش از حد كنجاوى خواهند كرد و همچون پرتاب تير از كمان ، از دين بيرون خواهند رفت !)).^(77) بـخـارى در كـتـاب ((المـؤ لفـة القـلوب ))، ايـن حـادثـه را بـه طـور گـسـتـرده نـقـل كـرده اسـت و