مرحله پنجم، در سه قسمت ارائه مىشود: قسمت نخست: محقّق كركى و شهيد ثانى و محقّق اردبيلى؛ قسمت دوم:
دوره اخباريه؛ قسمت سوم: دوره حيات مجدّد اجتهاد (وحيد بهبهانى و شاگردانش).
ملّا احمد نراقى، آغازگر دوره جديد ولايت فقيه است كه علاوه براجماع بهتنقيح مناصب گوناگون فقها و استقراى ادلّه فقهى آن، مىپردازد، صاحب عناوين نيز اين ولايت را بهعنوان حكم و موضوع قبول مىكند.
صاحب جواهر، ديگر فقيه بزرگ اين عصر است، كه روشن و صريح، ولايت انتصابى فقيه را قبول مىكند و آن را اقتضاى طعم فقاهت مىداند. با اين حال، صاحب جواهر، ولايت براَموال و اَنْفُس را، فراتر از ولايتى كه مربوط بهتدبير و تنظيم باشد، نمىپذيرد.
شيخانصارى، ديگر فقيه بزرگ اين عصر - كه تحولات فكرى حوزههاى فقاهت در دوره اخير، مرهون دقتهاى اوست - نيز بهولايت مطلقه فقيه معتقد است. وى، اگر چه در كتاب مكاسب، اثبات ولايت فقيه برانفس و اموال را، مانند صاحب جواهر، دشوارتر از «خرط القتاد» مىداند، ولى در ساير تأليفات خود، از جمله كتاب القضاء، با استفاده از واژه «حاكم» در روايت مقوله عمربنحنظله و «حجتي» در روايت توقيع شريف حكومت مطلقه و حجت مطلقه فقيه را اثبات مىكند. البته، اين دو نظر وى، قابل جمع است. بهوجه جمع آن، در اصل بحث اشاره خواهد شد.
فاضل دربندى و حاجآقارضا همدانى و سيدمحمد آل بحرالعلوم و آقانجفى و سيدعبدالحسين لارى، فقيهان ديگرى هستند كه بهولايت انتصابى فقيه معتقدند.
محقّق نايينى - كه طبق تقرير مرحوم آملى، بهولايت انتصابى عامّه معتقد است - مبناى حمايت خود را از مشروطه، اين گونه بيان مىكند كه چون سلطنت حقّ فقهاى عصر غيبت است و اين حق توسط نظام سلطنتى غصب گرديده و امكان خلع يد غاصب از آن نيست؛ بنابراين وى، مشروطه را بهعنوان نظريهاى در عرض نظريه ولايت عامّه فقها، نمىداند.
محقّق مامقانى و آقاضياء عراقى و آيتاللَّه بروجردى، از ديگر بزرگانى بهحساب مىآيند كه پساز محقّق نايينى از اركان ولايت عامّه فقها دفاع مىكنند.
براين فقها، بايد نام شيخحسين كاشف الغطاء و شيخمرتضى حائرى يزدى و شيخعبدالكريم زنجانى و سيدمحمدرضا گلپايگانى و سيدعبدالاعلى سبزوارى و شهيد صدر را نيزافزود.
در اين عصر، گرچه عدهاى از فقها، ولايت فقيه را در محدوده امور حسبه متوقف مىكنند و يا تصرف او را بهعنوان قدر متيقّن مىپذيرند، ولى بسيارى از بزرگان، مانند نايينى و شيخمحمدحسين كاشف الغطاء و شيخعبدالكريم زنجانى با توجه بهتعريف امور حسبه، آن را برولايت سياسى قابل تطبيق مىدانند.
تا اين عصر، ما با نظريه ديگرى جز نظريه ولايت انتصابى، بهعنوان نظريه دولت مواجهنيستيم.
مرحله ششم نيز شامل سه قسمت است: الف) عصر نراقى؛ ب) عصر شيخانصارى؛ ج) عصر نايينى.
با پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى و مطرح شدن ولايت مطلقه فقيه بهعنوان مبناى حكومت و قانون اساسى، چالشهاى عظيمى، در برابراين نظريه خودنمايى كرد و از محافل مختلف علمى و فرهنگى و سياسى، انواع نقدها و مناقشات براين نظريه وارد گرديد. امام خمينى(ره) كه ولايت مطلقه فقيه را مطرح نمود، در حقيقت مبتكر نظريّهاى نوين نبود. پيش از او، فقيهانى مانند: شيخانصارى و مامقانى، صريحاً از مطلقه بودن نيابت و حكومت فقيه سخن گفته بودند و عدهاى ديگر نيز برعامّه بودن ولايت فقيه تصريح كردند و البته منظور از مطلقه يا عمومى بودن ولايت، تنها در حوزه مصالح اجتماعى مىباشد. در اين مرحله، در عرض نظريه ولايت انتصابى فقيه، دو نظريه ديگر نيز با نام انتخابى فقيه و ولايت انتخاب اسلامى افزوده شد.
آنچه گذشت، گزارش كوتاه از پيشينه نظريه ولايت فقيه بود كه بهحول و قوه الهى، اين نوشتار بهتفصيل آن مىپردازد.