تاریخ و اصول روابط بین الملل

مرکز تحقیقات اسلامی سپاه

نسخه متنی -صفحه : 164/ 117
نمايش فراداده

تسليم و رضا مى پذيرند.(376) تعريفى كه (جان كنت گالبرايت ) در (كالبد شكافى قدرت ) از اين مفهوم ارائه مى دهد، داراى وضـوح بـيشترى است . قدرت يعنى توانايى فرد يا گروه در كسب تسليم و اطاعت ديگران در راه مقاصد و خواستهاى خويش .(377) تـحـليـلى كـه (رابـرت دال ) از مـفـهـوم قـدرت طـرح نـمـوده ، تـاءكـيـد بـر (كنترل رفتار ديگران ) دارد. به طور مثال ، اگر رابطه (الف )، به عنوان يك فرد يا كشور، بـا (ب )، بـه عـنـوان فـرد يـا كـشـورى ديـگـر، بـه گونه اى باشد كه رفتارهاى (ب ) تحت كنترل (الف ) قرار گرفته و بنا به خواسته هاى (الف ) تغيير كند، در اين صورت ، (الف ) بر (ب ) قدرت دارد.(378) بـا تـوجّه به تعاريف ياد شده ، براى تحقق و فعليّت قدرت ، حداقلّ سه چيز لازم است . نخست آنـكـه دسـت كم دو طرف بايد وجود داشته باشند. دوم آنكه ، بايد رابطه اى بين آنان برقرار بـاشـد. سـوم آنـكـه ، ايـن رابـطـه بـه صـورت يـك طـرف (تـاءثـيـر گـذار) و طـرف ديـگـر (تاءثيرپذير) باشد.

در پـايـان تـعـريـف قـدرت ، ذكـر ايـن نـكـتـه ضـرورى اسـت كـه در روابـط بـيـن المـلل ، مـحور اساسى ، (قدرت ملّى ) است نه قدرت به مفهوم عام و كلى آن . قدرت در سطح يك دولت يـا كـشـور در (عـلم ) روابـط بـيـن المـلل مـورد تـجـزيـه و تـحـليـل قـرار مـى گـيرد. قدرت ملّى به معناى مجموعه تواناييهاى يك دولت جهت تحقق اهداف و مـنـافـع مـلى خـويـش اسـت . ايـن تـوانـايـيـهـا نـاشـى از عـوامـلى اسـت كـه در بـخـش (عوامل متشكّله قدرت ملّى ) به آن خواهيم پرداخت .

ويژگيهاى عمومى قدرت

1 ـ نسبى بودن :

در دستگاه آفرينش ، تنها قدرت خداوند تبارك و تعالى (مطلق ) است . سنجش و ارزيابى ساير صاحبان قدرت به نسبت موضوع قدرت (يعنى اقتصادى ، نظامى يا سياسى ) طـرف مـقـابـل (يـعنى فرد يا كشورى كه با ملاحظه او، قدرتمندى يك طرف مطرح مى شود) و زمان ، انجام مى گيرد. توضيح اينكه : ممكن است يك واحد سياسى از نظر اقتصادى از يك دولت ديـگـر قـدرتـمندتر باشد؛ امّا همين دولت ممكن است از نظر نظامى ، ضعيفتر از آن دولت باشد. (مقايسه دولت ژاپن و انگلستان ) بعلاوه ، توانايى يك دولت نسبت به يك دولت مشخص ديگر، امـكـان دارد بـيـشـتـر بـاشـد، امـّا احـتمال دارد قدرت اين دولت در مقايسه با دولتى ديگر، كمتر بـاشـد. (مـقايسه دولت ژاپن با ويتنام و ژاپن با آمريكا). همچنين ، يك واحد سياسى در يك مقطع زمـانـى قـدرتـمـنـد است ؛ ولى تحولات داخلى و خارجى ، آن كشور را در برهه زمانى ديگر به قدرت درجه پايين تنزّل مى دهد. (امپراتوريهاى بزرگ انگلستان و اتريش ـ مجارستان ) از اين رو، يكى از خصوصيات بارز و عمومى پديده قدرت ، نسبى بودن آن است .

2 ـ غـيـر قـابـل انـدازه گـيـرى بـودن :

عـوامـل مـتـشـكـّله قـدرت ، شـامـل عـنـاصـر مـادى و مـعـنـوى اسـت . هـر چـنـد عـنـاصـر مـادى از قـبـيـل مـنـابـع زيـر زمـيـنـى ، مـيـزان جـمـعـيـت ، تـعـداد نـفـرات ارتـش و وسـعـت يـك كـشـور قـابـل انـدازه گـيـرى اسـت ؛ امـّا عـوامـل كـيـفـى و معنوى شامل ايدئولوژى ، رهبرى ، روحيه ملى و مـشـروعـيـت سياسى قابل اندازه گيرى نيست ؛ بر اين اساس ، نمى توان به طور قطع و يقين ، اظهار نظر كرد كه ميزان قدرت كدام يك از دو كشور فرضىِ مورد مقايسه ، بيشتر است .

3 ـ دو قـطـبـى بودن :

مقصود، دو قطب مثبت و منفى مى باشد، قدرت از لحاظ آنكه بازدارنده است قـدرت مـنـفـى نـام گـرفته و از آن روى كه عمل كننده است ، قدرت مثبت ناميده مى شود. توانايى دولتها در جلوگيرى از رفتارهاى نامطلوب از جانب ساير دولتها، نشان دهنده قدرت منفى است .