نـاسـيـونـاليسم ، كه نتيجه عوامل سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى است ، عبارت است از كـيـفـيـت تـفكر و احساس يك دسته مردمى كه در محيط محدود جغرافيايى زندگى مى كنند و با يك زبـان مـشـترك سخن مى گويند و داراى ادبياتى هستند كه از آرزوهاى ملى ايشان حكايت مى كند و رسـوم و عـادات مشتركى آنان را به هم پيوسته است و به قهرمانان خويش احترام مى گذارند و احياناً پيرو يك دين مى باشند.(437) نـاسـيـونـاليـسـم ، اثـر احـسـاسـى دوگـانـه بـر گـروهـى از مـردم دارد. اول آن كـه ، تـعـلّق خـاطـر، وحـدت و هـمـبستگى بين افراد يك جامعه را به خاطر داشتن ارزشهاى مـشـتـرك (تـاريـخ ، زبـان ، نـژاد، دشمن مشترك و فرهنگ عمومى ) به اوج مى رساند. دوم آن كه احساس اختلاف و تفاوت اساسى افراد جامعه را نسبت به افراد و گروههاى ديگر جوامع برمى انـگـيـزد.(438) ايـن تـاءثـيـرات دو جـانـبـه ، به خودى خود، محركهايى از احساسات تهاجم و تخاصم را ايجاد مى كند.
روح نـاسـيـوناليسم ، تمايل شديد به وحدت و استقلال سياسى است كه در قالب ملّت ـ كشور تـجـلى و نـمـود پـيـدا مى كند. ويژگيهايى چون : خود را تافته جدا بافته از ديگران دانستن ، ديـگـران را بـيـگـانـه تـلقى كردن ، اعتقاد به برترى و رجحان فرهنگ و تمدن خويش ، تعقيب منافع ملى و خواستن همه چيز براى رفاه ملّى خود و... زمينه هاى مساعدى را براى سياستهاى جنگ طـلبـانـه فـراهـم مـى سـازد. در واقـع ، ايـن جـنـبه هاى ناسيوناليسم ، آن را به عنوان يكى از عـوامـل مـوجـده جـنگ قرار داده است .
يكى از ريشه هاى جنگهاى اروپايى در قرن نوزدهم و جنگهاى جـهـانى اوّل و دوّم را پديده ناسيوناليسم دانسته اند. ايالتهاى ( آلزاس و لُرن )، (ايالتهاى آزاد نـشـده ايـتـاليـايـى )، (مـليـتـهاى تحت اداره اطريش ـ هنگرى ) و (مردم سرزمينهاى بالكان )، مـوجـبـات بـرافـروخـتـن شعله هاى جنگ جهانى اوّل بوده اند كه وجه مشترك همه آنها، روح ستيزه جويى ناسيوناليسم و رسيدن به يك ملّت واحد بود.(439) گـسـتـرش ملّى گرايى در قاره هاى آسيا و آفريقا كه تحت استعمار اروپاييان قرار داشتند، از عـلل مهم جنگهاى ضد استعمارى و مبارزات نهضتهاى آزادى بخش محسوب مى شود. احساس و تفكر تشكيل ملّت مستقل و مبارزه مسلحانه عليه سلطه گران استعمارگر، سرآغاز و منشاء جنگهاى متعددى بـعـد از جـنـگ جـهـانـى دوم بـوده كـه جـنگ آزادى بخش الجزاير عليه استعمار فرانسه ، يكى از نمونه هاى آن است .(440)
تـئوريـسـين هاى معتقد به (داروينيسم اجتماعى )(442)، ريشه جنگ را در تنازع بقا مى دانـنـد. (دارويـن )، زيـسـت شناس مشهور اروپايى ، نظريه (انتخاب اصلح ) را در ميان جانوران ارائه داد. زندگى جانوران در طبيعت بر اين اصل استوار است : مبارزه براى زيستن و زنده ماندن . در اين مبارزه ، اصلحِ موجودات يعنى قوى ترين آنها زنده خواهند ماند و به طور طبيعى ، طبقه ضـعيف و ناتوان از ادامه حيات باز مى ماند.
بدين سان ، تنازع و جنگ به عنوان يك امر طبيعى ، پذيرفته شده و حكم به حقّانيت آن داده شد.(443) دارويـنـيـستهاى اجتماعى ، احكام و قضاياى فوق را به جامعه انسانى سرايت دادند. منازعه و جنگ بـيـن جـوامـع و مـلتـهـا، ريـشه در مبارزه اى دائمى براى انتخاب اصلح دارد. انگيزه آدميان براى جـنـگـيـدن ، انـگـيزه آنها براى زنده ماندن است . پيشرفت تمدن و بشريت ، بستگى تام به اين مـبـارزه دارد. مـلتهايى كه در مبارزه و جنگ ، سرافرازانه زنده بمانند، سردمدار تمدن و ترقى خـواهند بود. پس ، نقش جنگ به عنوان پيش برنده تاريخ و حيات جامعه انسانى و تعالى تمدن مـى بـاشـد و بـراى آن ، هـيـچ انـگـيـزه اى جـز انگيزه طبيعى زنده ماندن و ترقى ، متصور نيست .(444) اسـتـدلال طرفداران (فضاى حياتى )، تقريباً شبيه پيروان نظريه (تنازع بقا) است و انگاره هـاى آن را در خـود نـهفته دارد. جامعه ، همانند موجود بيولوژيك ، داراى حيات و ممات است و براى حـيـات خود، نيازمند به فضاى حياتى مناسب است ؛ بدين معنا كه ، جامعه انسانى مانند هر موجود زنـده ، تـولد، رشـد و بـالنـدگـى و مـرگ را در سـيـر مـراحل تاريخى خود طى مى كند. به طور مثال ، ميزان تغذيه و فضاى لازم براى رشد فرزند آدمى در مرحله نوزادى ، بسيار اندك است ، امّا چون به مرحله جوانى و بلوغ رسيد، غذا و