تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 69
نمايش فراداده

ابن ابى الحديد مى گويد:

از چيزهايى كه گفته شده ، يكى اين است كه ابوسعيد، حسن بن بصرى با على (ع ) كينه داشت و او را مذمت مى كرد...

از وى نقل شده كه گفت :

روزى على (ع ) او را ديد كه وضو مى گرفت در وضو گرفتن وسواس به خرج مى داد؛ از اين رو آب زيادى ريخت .

على (ع ) به او گفت :

حسن ! آب زيادى ريختى !

گفت : اميرالمؤ منين ! از خون هاى مسلمانان كه بيشتر ريخته نشد.

على (ع ) گفت : آيا تو را ناراحت كرده است ؟

گفت : آرى .

على (ع ) فرمود: پس همواره غمگين و محزون باش !

گويند: از آن پس همواره حسن بصرى عبوس و محزون بود، تا از دنيا رفت .

در روايت ديگرى (حسن بصرى ) مى گويد:

چون اميرالمؤ منين (ع ) به شهر ما (بصره ) وارد شد، عبورش بر من افتاد كه وضو مى گرفتم .

فرمود: اى جوان ! نيكو وضو ساز تا خدا با تو نيكويى كند. سپس از پيش من رفت . به دنبال او روان شدم .

برگشت و به من نگريست و فرمود:

اى جوان ! حاجتى دارى ؟

عرض كردم : آرى ، به من سخنى بياموز كه برايم سودمند باشد.

حسن بصرى سخنان على (ع ) را نقل مى كند، اما جواب خود را بيان نمى كند، بلكه تلاش دارد تا فضيلتى براى خود دست و پا كند كه شبهه انحراف وى از على (ع ) را مستبعد گرداند. در صورتى كه روايت ابن ابى الحديد، انحراف وى از حضرت (ع ) را به صراحت بيان مى كند.

شايد روايتى نيز كه مى گويد:

اميرالمؤ منين (ع ) وى را از مسجد بيرون كرد و نگذاشت كه سخن بگويد، به انحراف وى از حضرت (ع ) اشاره داشته باشد.

حسن بصرى هر جا مى نشست ، اگر موقعيت را مناسب مى ديد به يادآورى عثمان مى پرداخت و سه مرتبه بر او رحمت مى فرستاد و سه مرتبه نيز قاتلانش را لعن كرده و مى گفت :

اگر ما آنان را لعن نكنيم ، ديگران ما را لعن خواهند كرد آن گاه ذكر على را به ميان مى آورد و مى گفت :

اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه - همواره از جانب خداوند مؤ يد و پيروز بود تا اين كه حكميت را پذيرفت .

سپس مى گفت : اگر حق با توست ، پس چرا حكميت را مى پذيرى ؟

اى بى پدر! چرا يك قدم پيش نمى روى ؟

بغض و كينه حسن بصرى نسبت به اميرالمؤ منين مشهور است .

مردى نزد او آمد و گفت :

ابا سعيد! مردم فكر مى كنند كه تو با على (ع ) كينه دارى . حسن گريست .

روايت مى گويد:

وى خود را از اين اتهام تبرئه و اميرالمؤ منين را تمجيد و ستايش كرد.

در نص ديگرى دارد آن مرد به وى گفت :

به ما خبر رسيده كه مى گويى :

اگر على در مدينه مى ماند و از خرماى خشك آن (نان خشك نيز آمده ) مى خورد، برايش بهتر بود از كارى كه كرد حسن به او گفت ....

3. اين روايت ساختگى كه براى اهداف پست سياسى جعل شده ، ما را به ياد روايت هاى ساختگى ديگرى مى اندازد كه براى همين منظور ساخته شده اند. از اين قبيل است روايتى كه داستان ازدواج ام كلثوم ، دختر اميرالمؤ منين (ع ) با عمربن خطاب را بيان مى كند.

در اين روايت آمده :

اميرالمؤ منين به فرزندايش گفت :

عمويتان (عمر) را داماد كنيد!

گفتند: ام كلثوم زن است و اختيارش به دست خود اوست ، هر كس را بخواهد انتخاب مى كند.

سپس على (ع ) در حالى كه خشم گرفته بود، بر خاست (گفت ) تا بيرون رود، اما حسن دامان پدر را گرفت و عرض كرد:

اى پدرجان ! طاقت هجران تو را ندارم .

على گفت : پس خواهرتان را به ازدواج او (عمر) در آوريد.

هدف اصلى از جعل اين روايت اين است كه بگويند: على (ع ) اهتمام زيادى به ازدواج دخترش با عمر داشت ، در حالى كه حقيقت كاملا بر عكس است و نصوص تاريخى نيز بر همين امر دلالت دارد.

امام صادق (ع ) نيز در اين مورد فرمود:

اين ناموسى كه به زور و غصب از ما گرفته شد.

4. روايت ديگرى مى گويد:

اميرالمؤ منين (ع ) فرزندش امام حسن (ع ) را چنين توصيف كرد: حسن اهل خورد و خوراك ويكى از جوانان قريش است . آن هنگام كه درگيرى شديدى پيش آيد، شما را در جنگ از چيزى كفايت نمى كند.

در صورتى كه امام حسن (ع ) خود مى فرمايد:

لم يكن معاوية باءصبر عند اللقاء ولا اءثبت عند الحرب منى

معاويه در مواجه با دشمن از من صبورتر و در جنگ از من با ثبات تر نبود.

از سوى ديگر، حملات قهرمانانه حضرتش در دو نبرد جمل و صفين معروف و مشهور است ، تا جايى كه اميرالمؤ منين (ع ) همان طور كه قبلا اشاره كرديم - از مردم خواست كه اين پسر را نگهدارند.

از طرف ديگر، وقتى به معاويه خبر رسيد كه زياد بر امام حسن (ع ) جراءت پيدا كرده و جرى شده است ، ابياتى برايش نوشت و فرستاد. (اين ابيات در سخنان علامه احمدى نقل خواهد شد.