تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (ع)

جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

نسخه متنی -صفحه : 73/ 71
نمايش فراداده

آيا مشاهده نكرد كه شخصيت هاى اسلامى آن روز اصرار مى كردند كه حضرت بيعت را بپذيرد؟

آيا نديد كه شخص طلحه و زبير پيشاپيش ‍ جمعيت بيعت كننده حركت مى كردند؟

سخنان مردم در آن روز، بهترين گواه بر مدعاى ماست .

آيا حسن (ع ) نمى ديد كه دشمن اموى ستمكار، مترصد فرصتى است كه بر پيكر اسلام و مسلمين ضربه وارد كند و باقى مانده صحابه را از بين ببرد و نابود سازد؟

آيا امام حسن (ع ) نمى دانست كه با وجود ياور، بر عالم فرض است كه قيام كند و خلافت را بپذيرد؟

آرى ، امام حسن (ع ) همه آن مسائل را مى ديد و هم مى دانست و كلمات جاودانه اش در مناسبت هاى مختلف ، دليل قاطعى است كه با سياست هاى پدر در بيعت و جنگ و ساير مواضع و مواقف كاملا موافق بوده ، و حضرتش را در گفتار و كردار و قول و عمل تاءييد مى كرده است .

مگر حسن (ع ) نبود كه مردم كوفه را براى جهاد در ركاب على (ع ) و عليه ناكثين تحريك و تشويق كرد، و مگر همون نبود كه در جنگ آن قدر غرق شده بود كه پدرش فرياد بر آورد:

اين پسر را نگهداريد؟! دروغ ديگرى هم به امام مجتبى نسبت داده اند كه در ربذه - در حالى كه گريان بود - به پدرش گفت :

امرتك فعصيتنى ، فاءنت اليوم تقتل بمضيعة لا ناصرلك !

تو را فرمان دادم ، اما سرپيچى كردى . امروز در ديار غربت بدون ياور كشته مى شوى !

اميرالمؤ منين فرمود:

مالك تحن المراءة ؟ ما الذى امر تنى فعصيتك ؟

تو را چه شده است كه مانند زنان نوحه مى كنى ؟ مرا به چه فرمان دادى كه اطاعت نكردم .

ابن قتيبه نيز مطالبى نقل مى كند كه امام مجتبى (ع ) از همان اول قصد داشت خلافت را به معاويه واگذارد.

اقوال و سخنان امام حسن (ع ) همه اين گفته ها را تكذيب مى كند و از اساس باطل مى گرداند.

چه اين ها به طمع مال و مقام آن ها را ساختند و در ميان مردم شايع كردند كه بگويند:

امام (ع ) آدم ضعيفى بود و نه مرد سياست و قاطعيت و تصميم و شجاعت .

اماساير مواضع و احتجاجات حضرت (ع ) را در قبال معاويه و دار و دسته اموى و نيز خطبه ها، نامه ها و مواضع وى را در جنگ ها فراموش ‍ كرده يا از ياد برده اند و خود را به فراموشى زده اند!

گويى به گوششان نخوراه كه امام على (ع ) از مردم خواست كه مانع رفتن حسن به ميدان نبرد شوند، آن جا كه فرمود:

املكوا عنى هذا الغلام لايهدنى .

حتى معاويه درباره حضرت به زياد نوشت :

اما حسن فابن الذى كان قبله اذا سار سار الموت حيث يسير و اهل يلد الرئبال الاّنظيره و ذا حسن شبه له و نظير و لكنه لويوزن الحلم و الحجى باءمر لقالوا:

يذبل ، و ثبير حسن فرزند همان كسى است كه هر جا مى رفت ، مرگ نيز پابه پاى او او قدم بر مى داشت . بچه شير همانند شير است و حسن نيز همانند پدر خويش است اگر حلم و درايت او را بتوان سنجيد، بايد گفت كه هموزن يذيل وثبير (نام دو كوه ) است . از اين گذشته ، امامت به معناى حقيقيش نزد اهل بيت (ع ) از مسلمات بود، اما خدا بكشد آنهايى را كه بخاطر تعصبات قومى و نژادى ، حق آنان را غصب كرده اند و بخاطر رسيدن به دنيا همانند سگان به همديگر يورش بردند.

ما كاملا مى دانيم كه تا چه اندازه اين گفته آنان به صحت نزديك است كه : وى خونريزى را خوش نداشت .

منظورشان اين بوده كه پدرش على (ع ) و برادرش حسين (ع ) را مورد طعن و عيب جويى قرار دهند.

افسانه هاى ساختگى ديگرى از قبيل اين كه امام على (ع ) درباره حسن فرمود:

در ميدان نبرد و گارزار، حسن كارزايى ندارد و نمى تواند جاى چيزى را بگيرد؛ يا گفته معاويه - كه آن گاه كه مقدارى پول به حسنين و جعفر داد و گفت :

حسن با اين پول براى دخترانش ، عطر خواهد خريد - براى اين ساخته شد كه حرمت و احترام حضرت هتك نمايند و او را متهم نمايند كه وى دل باخته زنان بود، تا بدين وسيله سر پوشى بر فسق و فجور يزيد بگذارند.