سنت و تجدد، دو الگوی معرفت شناختی در تحلیل دانش سیاسی مسلمنان

داود فیرحی

نسخه متنی -صفحه : 13/ 11
نمايش فراداده

«عقل عملى است كه به حسن و قبح حكم مى‏كند و براى ما مشخص مى‏كند كه چه عملى حسن و نيكو، و چه عملى قبيح و زشت است.... عقل عملى مقدمات حكم خود را از احساسات باطنى مى‏گيرد كه در هر انسانى در آغاز وجودش بالفعل موجود است و احتياج به اينكه فعليت پيدا كند ندارد... و ما در سابق هم گفتيم كه اين احساسات فطرى خودش عامل اختلاف است. » (33)

روش‏شناسى سنتى، با تحفظ بر مقدمات مبتنى بر «انسان نابسنده‏»، فاصله ظريفى با تجدد اروپايى و سوژه خودسالار مفروض در آن پيدا مى‏كند. در تجدد غربى، چنانكه كانت مى‏انديشد، انسان فرد و خودسالار پيش‏شرط «اخلاقى‏» بودن و مقياس ارزشگذارى در جامعه و سياست است. اما انديشه اسلامى، دين و وحى را شرط خودسامانى فطرت انسان مى‏داند. وحى فرآيندى است كه در آن وجود نابسنده و ناسازه انسان، اخلاقى مى‏شود و مى‏تواند با گسستن از توحش و خشونت، خود را مسئول اعمال خويش بداند. (34) «اخلاقى بودن‏» در انديشه اسلامى، يعنى عامل خودانديش و مستقل بودن (كونوا احرارا فى دنياكم و قد جعلك الله حرا); عاملى كه از خواست و اراده پذيرش مسئوليت‏خود برخوردار است.

اين تلقى از اخلاق مبتنى بر عقلانيت دينى، در تغاير با تجدد غرب، به ناچار، در موضعى قرار مى‏گيرد كه امكان نقد فردگرايى معطوف به دنيوى كردن ارزشهاى مذهبى و تاكيد بر زندگى خصوصى و ارزش‏زدايى از سياست‏به عنوان عرصه مصلحت عمومى را پيدا مى‏كند و انسان انديشنده را در برابر كابوس هيچ‏انگارى مدرن توانا مى‏سازد. زيرا با باور به هيچ بودن هستى، مشكل مى‏توان زيست.

اما اين تواناسازى فقط وجهى از روش‏شناسى سنتى است كه جوانه‏هاى آن سالها قبل و در زير آوار حملات غزالى و... فرو مرد; روش‏شناسى‏اى كه در صورت بسط منطقى خود مى‏توانست آغازى بر سرنوشتى غير از تاريخ كنونى جوامع اسلامى باشد. روش‏شناسى سنتى، چنانكه اشاره كرديم، جنبه ناتوان‏سازى هم داشت و تقدير اين بود كه همين صبغه از سنت، به دانش برگزيده مسلمانان بدل شود. روش شناسى سنتى نظامى از دانش اقتدارى تاسيس نمود كه در قالب آن، وحى اسلامى، نه به مثابه آغازى براى انديشيدن انسان انديشنده، بلكه براساس مرجعيتى، (Authority) كه به سنت داده شد، وحى نيز از چشم‏انداز سنت ديده شد و هر تحقيقى، استمرار تقليد از گذشتگان گرديد. اين وضعيت‏يكى ديگر از ويژگيهاى ماهوى سنت و دانش سياسى دوره ميانه است كه وجه اقتدارى آن را تغليظ نموده است.