بهمعنايي مجازي تمام محصولات [= توليدات] يك تمدن را بايد سخنان آن در نظر گرفت. تمدنها از طريق هنرها و فنآوريهايشان، از طريق ادبيات و قوانينشان، از طريق تاريخ و ايدههايشان سخن ميگويند. اگرچه تمدنها اذهاني كه با آنها بيانديشند ندارند، [ولي[ ميتوان افكاري را كه ميان مردم يك تمدن ظهور ميكند و در كار و محصولاتشان انعكاس يافته، به خود تمدن نسبت داد. بنابر اين به يك معنا، نهايتا، تمدنها داراي «زبان»اند و از آنجا كه زبان نشان دهنده آن چيزي است كه او ميانديشد لاجرم محصولات تمدن انديشه آن را منعكس ميكند.
اگر بناست گفتوگويي بين تمدنها صورت گيرد، فقط سخن گفتن كافي نيست. اما آيا بايد همچنين استماع كنند؟ وقتي [ميتوان گفت] يك انسان به سخنان ديگري گوش ميكند كه نشان دهد سخنان ديگري موجب واكنشي در اعمال يا در كلام وي ميشود. اگر تمدنها از طريق محصولاتشان سخن ميگويند، ميتوان گفت استماعشان نسبت به تمدنهاي ديگر وقتي است كه محصولاتِ تمدن ديگر موجب واكنشي در حوادث تاريخي يا محصولات خود اين تمدن شود. چگونه محصولات تمدني ميتوانند در تمدن ديگر واكنشي برانگيزند؟ مطمئنا اين يك رويداد ثابت است.
ناقدان هنري نشان ميدهند كه چگونه هنرها و معماري يك فرهنگ در هنر و معماري فرهنگ ديگر نفوذ ميكنند. غالبا سالياني طول ميكشد تا محصولات يك فرهنگ در محصول فرهنگ ديگري نفوذ پيدا كنند، همچون سبكهاي تمدن باستاني كه در قالب تمدني جديد مدپذير ميشوند. همچنين مواردي از مبادله نسبتا سريع وجود دارد، همچون فنآوري ژاپني كه فنآوري غربي را سرمشق قرار داده و به سرعت با كارخانههاي اروپايي و آمريكايي به رقابت برخاسته است. از طريق تقليد وجرح و تعديل، از طريق مونتاژ و حتي خريد كامل. مردم، فرهنگها و تمدنها نشان ميدهند كه چگونه با يكديگر سخن ميگويند.5
اگر محصولاتِ تمدن، سخنانش است و استماع آن بازتاب در محصولاتش از محصولاتِ تمدنهاي ديگر است، به نظر ميرسد دو عنصر لازم در گفتوگو ـ سخن گفتن و استماع ـ در معناي مجازياي كه خطوط كلي آن ترسيم شد، در تمدنها يافت ميشود. در اينجا تمثيلاتِ مردمشناسانه را براي بحث در باب گفتوگوي بين تمدنها به كار ميبريم. بيائيد اين تعبير از گفتوگوي بين تمدنها را تعبير تمثيلي مردمشناسانه بناميم.
عناصري كه تاكنون در تعبير تمثيلي انسانشناسانه معرفي كرديم براي گفتوگوي بين تمدنها كافي نيستند، براي گفتوگوي حقيقي به چيزهايي بيش از سخن گفتن و استماع نياز است. حتي اگر بتوان مجازا باعث گفتوگوي تمدنها با يكديگر شد، آنها نميتوانند از كمبودشان در آداب مبرا شوند. گفتوگو به ملاحظه آدابي كه نشانگر آمادگي براي ورود به جهان بيگانگان باشد و نيز به مقاصد حقيقتا استقبالگرانه نياز دارد. تمدنها ممكن است توليد يا تقليد كنند، صادرات يا واردات داشته باشند، ولي قلبهاي خود را به روي گفتوگو نميگشايند.
حتي اگر استعاره مورد بحث براي فهم ايده گفتوگوي بين تمدنها ناكافي باشد، دليل نميشود كه از اين ايده بهطور كلي صرف نظر كنيم. شايد آنچه بدان نياز است تبديل چهره سخن باشد. بلغاء از اصطلاحِ synecdoche ]= ذكر جزء و اراده كل و يا بالعكس] براي معني مجازياي استفاده ميكنند كه جزء يا فرد كل يا نوع را نشان دهد و بالعكس. بنابر اين، ميتوان گفت گفتوگوي بين تمدنها وقتي رخ ميدهد كه افرادِ وابسته به تمدنها وارد گفتوگو شوند.
البته، باز به بيش از اين نياز است. اگر بناست كه ما آنچه را كه مراد گفتوگوي تمدنهاست، حاصل كنيم، اينطور نيست كه هر گفتوگويِ بين اعضاي تمدنهاي متفاوت را بتوان گفتوگوي بين تمدنها بهحساب آورد. اگر يك جراح چيني در پيرامون فن جراحي با يك جراح از تونس بحث كند، گفتوگو در محدوده چارچوب پزشكي غربي واقع ميشود.