بیشترلیست موضوعات چه كساني ميتوانند در گفتوگوي تمدنها شركت كنند؟ افلاطون در تهئه تتوس مينويسد: استعاره عليه تحليل سياسي يافتن وجه استعاره توليد و تقليد نمايندگان تمدنها شخص انساني بسان يك محصول گفتوگو، تاريخ و هويت اسلام و گفتوگو توضیحاتافزودن یادداشت جدید
براي اينكه گفتوگوي بين افراد بهعنوان گفتوگوي بين تمدنها شمرده شود، بايد افرادي، تمدنهاي متفاوت را نمايندگي كنند. هنگامي ميتوانيم بگوئيم كه گفتوگوي بين ملتها در كارست كه نمايندگان آن ملل در پيرامون موضوع، مثلاً در نشست سران كنفرانس اسلامي بحث كنند. هنگامي ميتوانيم بگوئيم گفتوگويي بين اديان در كار است كه رهبران فرق متنوع ديني فراخوانده شوند مثلاً پاپ و دالاي لاما. بنابراين هنگامي ميتوانيم بگوئيم هويتهاي انتزاعي اجتماعي با يكديگر وارد گفتوگو شدند كه آنان رهبراني را كه نماينده آنان هستند، به رسميت شناسند. ميتوانيم تعبير گفتوگوي بين تمدنها به شيوه گفتوگوي بين نمايندگان تمدنها را مُدلِ نمايندگيِ گفتوگوي بين تمدنها بناميم. مشكل عمده اين تعبير اين است كه تمدنها سازمانهايي با نمايندگان و رهبران رسمي نيستند. چه كسي را ميتوان نماينده تمدن غربي ناميد؟ رئيس اتحاديه اروپا؟ چه كسي نماينده تمدن چين است؟ مطمئنا رئيس حزب كمونيستِ آنجا نيست. حتي اگر انتخابات آزاد و عادلانه در سرزمينهايي كه محل رشد و افول تمدنهاي متنوعياند وجود داشته باشد، [همچنان] اينكه نمايندگان راستين آن تمدنها برگزيده شده باشند، مورد شك است. كساني كه انتخاب ميشوند به احتمال زياد رهبران سياسياند، اما براي نمايندگي از سوي يك تمدن، كافي نيست كه يك سياستمدار زيرك يا هر شخص معروف بين مردم آن تمدن باشد.تمدن يك منطقه سياسي نيست. بين ملت چين و تمدن چين تفاوت وجود دارد. تمدن، در معناي بدوي يك فرد يا مجموعهاي از افراد نيست، بلكه بيشتر حالت6 بسيار پيشرفتهاي از جامعه انساني است. اما ظاهرا معنايي كه مورد استعمال پرفسور هانتينگتون و آقاي خاتمي است اين است كه تمدن تشكيل يافته از مردمي است كه به چنين حالت پيشرفتهاي از جامعه انساني رسيدهاند. نمايندگي از سوي مردم به عنوان اعضاي تمدن غير از نمايندگي از طرف آنان به لحاظ سياسي است، زيرا براي نمايندگي از سوي تمدن، شخص بايد ظرفيت و شايستگي نمايندگي از طرف ايدهها، سلائق هنري، رهيافتهاي فرهنگي، فنآوري و ادبيات آن فرهنگ را داشته باشد. براي نمايندگي از سوي تمدن بايد مورخ آن تمدن بود، ولي مورخ بودن هم كافي نيست. شخص بايد يك مردمشناس، جامعهشناس، فيلسوف، زبانشناس، عالم به علوم سياسي، معمار، منتقد ادبي، منتقد فيلم و... باشد بنابراين محال است كه انساني نماينده تمدني باشد.شايد هنوز هم بتوان مدل نمايندگي گفتوگوي بين تمدنها را به منظور فهم شكلهاي محدودتر گفتوگو، يعني گفتوگوي بين جنبههاي تمدن، از نابودي نجات داد. ولي براي شخصي كه خود را نماينده يك تمدن تصور ميكند بنظر ميرسد كه غرور بيش از حد نياز باشد و شايد بيشتر.اين ايده كه انساني ميتواند نماينده يك تمدن شود نيازمند يكيسازي شخص با تمدنش است و اين را ميتوان نظير نوعي هيستري كه با علائق قبيلگي پيوند دارد دانست. ميتوان به فهرست بلندي از رهيافتهاي نادرستِ سياسي همچون نژادپرستي، قوميت پرستي و سكسگرايي، «تمدنگرايي»7 را نيز افزود. رهيافت تمدن گرايانه با اهداف خود دگرگونسازِ گفتوگو ناسازگار است. هنگامي كه شخص خود را نماينده تمدن در مقام گفتوگو با نمايندگان ديگر تمدنها تصور ميكند، او در موضع دفاعي قرار خواهد گرفت. به محض اينكه شخص دفاع از تمدنش را متوقف كند ترديدهايي برخواهد خاست مبني بر اينكه آيا او واقعا نماينده تمدنش است؟ هنگامي كه شركت كنندگان كاملاً حالت دفاعي را ادامه دهند گفتوگو معناي محصّلي ميتواند داشته باشد.در همان حالي كه كساني خود را نماينده تمدنهايشان تصور ميكنند، در مقابل يكديگر قرار ميگيرند. آنها طرف ديگر را چنين تصور ميكنند كه در گفتار كليشهاي "ديگريِ تودهوار" كه توسط گرودين توضيح داده شد جاي ميگيرد. [البته] ممكن است نوعي از جدل اتفاق افتد، ولي تحت اين اوضاع و احوال نميتواند گفتوگوي واقعي باشد.