دكتر محمد لِگن هاوزن محمدباقر قيّومي بسمالله الرحمن الرحيم: و قولوا للناس حسنا (بقره 83)مقدمه:
افلاطون در تهئه تتوس مينويسد:
... به هر حال يك نكته را نبايد از ياد ببري و آن اين است كه حق نداري در پرسش تقلب كني و مخاطب را بفريبي، و سزاوار نيست كه كسي كه همواره دم از فضيلت ميزند در بحث نادرستي روا دارد، و نادرستي در بحث اين است كه ميان مغالطه و بحث جدي فرق نگذاري و روشهائي را كه بايد در هر يك از آن دو پيش گرفت از هم جدا نكني. روش ارباب مغالطه اين است كه هر چه بيشتر به شوخي و ريشخند توسل ميجويند و بدينسان مخاطب را در دام مياندازند در حالي كه مردمان حقيقتجو تنها هنگامي به استدلال حريف خرده ميگيرند كه او خود مرتكب خطائي شود يا همنشينان پيشينش او را به راه خطا سوق داده باشند. اگر اين روش را در پيشگيري مخاطب تو به خطاي خويش پي خواهد برد و در خواهد يافت كه گناه از خود اوست نه از تو. از آن رو سر در پي تو خواهد نهاد و عشق ترا به دل خواهد گرفت و از خويشتن بيزار خواهد گرديد و براي رهائي از خويش چنگ در دامن فلسفه خواهد زد بدين اميد كه فلسفه دگرگونش كند و بيش از اين همان نماند كه هست.1براي ورود به گفتوگو ما نيز بايد آماده شويم تا انسانهاي متفاوتي شويم و درست به همان گونه بايد آماده ياري رساندن به ديگراني ـ كه با آنها وارد گفتوگو خواهيم شد ـ باشيم تا انسانهاي متفاوتي شوند. اگر بناست كه تمدنها وارد گفتوگو شوند چنين به نظر ميرسد ـ به طور مشابه ـ آنها نيز بايد آماده شوند تا از «من» سابقشان بگريزند و تمدنهاي متفاوتي شوند. ولي آيا تمثيل قانع كننده است؟ فكر ميكنم چنين است، اما همچنين سودمند خواهد بود كه در باب استعاره تمدنهاي در حال گفتوگو تاملي داشته باشيم.
استعاره عليه تحليل سياسي
ساموئل هانتينگتون2 تحليلي سياسي از دنياي معاصر ارائه ميدهد كه در آن جهان به چند تمدن، اديان، تاريخها، هويتها، و ارزشها تقسيم شده است. او روابط ميان اين گروههاي فرهنگي را «برخورد تمدنها» مينامد، زيرا وجود تفاوت در ارزشها و ديگر عوامل فرهنگي موجب تعارض شده است. او همچنين تمدن اسلامي را رقيب غرب جديد ليبرال ميداند و به سياستگزاران ايالت متحده پيشنهاد ميكند كه بايد تلاش گستردهتري براي دفاع آگاهانه و به حركت در آوردن تمدن غربي انجام دهند. كتاب هانتينگتون توجهات زيادي را به خود جلب كرده و نقدهاي بسياري را نيز برانگيخته است. تقسيمبندي تمدنها توسط او چنين مورد نقادي قرار گرفته كه امري نسبتا دلبخواه [و غيرمنطقي] است. تحليل او اين اتهام را نيز موجب شده كه او به لحاظ فرهنگي ـ اگر نگوئيم به لحاظ نژادي ـ فردي متعصب است. ديدگاه او در باب تاريخ به جهت عدم دقت به باد حمله گرفته شده و سرانجام پيشنهادش در باب سياست به عنوان امري مقابل علائق ملي ايالات متحده نقد شده است. اما علاقه من به ذكر جزئيات ديدگاه هانتينگتون يا اينكه كداميك، او يا منتقدانش، در باب نكات خاص اين مطلب ذيحقّند نيست.يكي از جالبترين پاسخها به ايده برخورد تمدنها توسط رئيس جمهوري اسلامي ايران سيدمحمد خاتمي با صراحت بيان شده است. او طي سخنراني خود در مجمع عمومي سازمان ملل در 21 سپتامبر 1998 دعوت به «گفتوگوي بين تمدنها» را تكرار كرد، و پس از آن، سال 2001 به عنوان سال «گفتوگوي بين تمدنها» نام گرفت. گرچه اظهارات «بر خورد تمدنها» و «گفتوگوي تمدنها» ظاهرا به حدّ كافي مطرح شده، اما به نظر ميرسد كه پيشنهاد آقاي خاتمي جايگزيني انسانوارتر نسبت به نظريه برخورد [تمدنها [باشد، [امّا] اين ايدهها آنچنان متفاوتند كه به مقولات متفاوت تعلق دارند.ايده اساسي كتاب جنگ تمدنها تبيين درگيريهاي موجود و در واقع، نوعي تحليل سياسي است. از طرف ديگر، ايده گفتوگوي بين تمدنها «اصلاً» يك تحليل نيست، بلكه طرح پيشنهادي در قالب استفاده از شيوهاي است كه بتوانيم با ديگران مواجه شويم، چنانكه گويي آن پاسخِ حافظ [شاعر شيرين سخن شيراز] به ماكياولي است. يكي در باب سياست زور و واقع بينيها سخن ميگويد و ديگري در باب عشق. اگر بناست كه طرحِ آقاي خاتمي چيزي بيش از يك انديشهورزي در باب عشق باشد بايد بهمنظور فهم مراد اين استعاره تلاش كنيم.