براي راه حل مسئله چگونگي فهم گفتوگوي بين تمدنها لازم است پيشنهاد كنم كه از عناصر هم مدل هميشگي مردمشناختي و هم مدل نمايندگي استفاده شود. مشكل عمده مدل تمثيلي اين بود كه تمدنها موجودات داراي قصد نيستند تا بتوانند در گفتوگوي واقعي وارد شوند. تشخيص اين نقص، ايده يافتن انسانها را براي نمايندگي از سوي تمدنها برانگيخته است. اما دو مشكل عمده مدل نمايندگي عبارتنداز: 1ـ افراد خاص توانِ نمايندگيِ جنبههاي بسيار متنوع تمدن را ندارند.2ـ يك فرد را نماينده تمدني تصور كردن، بنظر ميرسد مقتضيِ تكبّر و غروري ناسازگار با گفتوگو است.يك راه حل مسئله اين است كه به تمدنها اجازه ورود به گفتوگو با يكديگر از طريق گفتوگو بين افراد تمدنهاي مختلف داده شود، ولي نه آنكه خود را در مقام نمايندگي از سوي تمدنِ خودشان تصور كنند بلكه گفتوگوي آنها ميتواند بسان گفتوگوي تمدنها ديده شود، به همانگونه كه در مورد جنگ بينملل از تمدنهاي مختلف ميتوان گفت كه نشاندهنده برخورد تمدنهاست. براساس استعاره نمايندگي ميتوانيم در مورد افراد بسان نمايندگان تمدنهايشان سخن بگوئيم، [البته [نه در اين معنا كه حقي يا توانايي سخن گفتن براي تمدنشان را دارند، بلكه به اين معنا كه تمدن ميتواند از طريق كلمات افراد سخن بگويد، زيرا هر شخص محصولي از تمدنش است.اشخاص ممكن است چرخهاي حركت دهنده گفتوگوي بين تمدنها شوند، زيرا آنها محصولات تمدنهايشان هستند. براساس تمثيل مردم شناختي ميتوان تصور كرد كه تمدنها از طريق محصولاتشان سخن ميگويند، ولي براي اينكه گفتوگو روي دهد اين فقط شخص انساني است كه بسان محصولي، ابزار گفتوگوي بين تمدنها ميشود.
گفتوگو، تاريخ و هويت
هنگامي كه در پيرامون گفتوگوي تمدنها در روش پيشنهاد شده در فوق ميانديشيم، دو مشكله را بايد در خاطر نگهداشت. نخست اينكه در جهان جديد مردم محصول يك تمدن نيستند، و نه چنين امري مطلوب است. دوم اينكه، گفتوگوي بين تمدنها كه از گفتوگوي بين اشخاصِ تمدنهاي مختلف حاصل ميآيد نه تنها از گفتوگو بين انديشمندانِ متفاوتي كه در موضوعات بسيار متنوع بحث ميكنند پديد ميآيد، [بلكه] آن گفتوگو، هم در زمان و هم بر نسلها گسترده است. جريان تدريجي و نسبتا محدودي از مباحثه كه شكل گفتوگوي تمدنها را گرفته فقط در آن هنگام ديده ميشود.نخست به نكته دوم توجه كنيد. السدير مكينتاير مينويسد:«مباحثات در زمان گسترده شدهاند. ممكن است شخص مطالب بعدياش را هميشه به مطلبِ متقدم خود ارجاع دهد با اهداف متفاوت همچون: ارزيابي آنچه كه به طور فزاينده نمايان ميشود، به منظور بررسي سازواري يا ناسازواريِ آنچه كه گفته ميشود، براي قرار دادن مطلب گذشته در پرتو روشنايي جديد يا بالعكس. بنابراين آنچه براي مباحث جدلي سرنوشت ساز است اينكه چگونه شركتكنندگان متفاوت و غير موافق هويت و پيوستگيِ كساني را كه با آنها صحبت ميكنند درك مينمايند، و چگونه هركدام در پيوند با گفتههاي گذشته و آيندهشان نسبت به آنچه كه اكنون ميگويند و مينويسند، موضع ميگيرند. پيشفرضهاي شركت كنندگان درباره پيوستگيِ هويت شخصي در اثناء زمان در بُن تعارضاتِ مباحثاتِ جدلي نهفته است».8