چه کسانی میتوانند در گفت و گوی تمدن ها شرکت کنند؟

محمد لگن هاوزن

نسخه متنی -صفحه : 11/ 8
نمايش فراداده

اين مطلب براي مسلمانان به طور ويژه‏اي حائز اهميت است. اسلام احساس تعهد نسبت به حق را بالاتر از علائق قبيله‏اي مي‏نشاند. ما نبايد صرفا به دليل اينكه پدرانمان را ديديم كه چنين مي‏كردند، در طريقِ متداول، ادامه مسير دهيم. سنت‏هاي اسلامي همچون سنت‏هاي مسيحي هيچگاه ناب نيستند. آنها هميشه از تلاش براي اصلاح فرهنگها از طريق تعاليم پيامبرانِ برگزيده خدا پديد مي‏آيند.

مطالب مشابهي درباره مسيحيت توسط الهي‏دان مسيحي ميروسلدو وُلف طرح شده است.11 در حالي كه مكينتاير بر اهميت سنت تأكيد مي‏ورزد، ولف اظهار مي‏دارد مسيحيت بشريت را به سنت يا تمدن خاصي دعوت نمي‏كند، بلكه به مجموعه‏اي از تعهداتِ اساسيِ12 بهم پيوسته ـ يعني به باورها و اعمال فرامي‏خواند. اين تعهدات قابل شمول به سنت‏ها، فرهنگ‏ها و شايد حتي تمدنهايند، اما در هر قدم از اين مسير مي‏توان پرسيد كه آيا آنچه كه ساخته شده است نمي‏تواند همخواني بهتري با ايمان پيدا كند. بسياري از اين مطالب را درباره اسلام نيز مي‏توان بيان كرد.

فهم ما از پوياييِ گفت‏وگوي بين تمدنها از طريق تأمل در تفاوتهايي ظاهر شده‏ي ولف و مكينتاير بهبود مي‏يابد. مكينتاير براين عقيده است كه معيارهاي اخلاقي منسجم و نيز ملاكهاي عقلاني منسجم فقط در سنت به دست مي‏آيند. هيچ زمينه خنثي و بي‏طرفي در كار نيست تا بتوانيم از آن احكامي درباره ارزشهاي اخلاقي يا پذيرش عقلاني بيرون كشيم. مكينتاير در مورد سمت و سوي جامعه جديد ابراز مي‏دارد كه به نظر مي‏رسد رابطه‏اش را با سنتي كه بسيار چيزها به آن عطا كرده است، قطع مي‏كند. مباحث مكينتاير در پيرامون اهميت سنت با ملاحظات ما درباره گفت‏وگوي بين‏تمدنها تناسب دارد زيرا تمدن خود تجسمي اجتماعي از يك سنت يا بيشتر است.

گفت‏وگوي بين تمدنها فقط هنگامي ممكن خواهد بود كه آن كساني كه در گفت‏وگو شركت مي‏كنند هويت خود و تمدنهايشان را مرتبط با سنت‏هايي كه اين تمدنها از دل آنها در تاريخ بروز كرده‏اند درك كنند. تأكيد مكينتاير بر سنت به ما اين تصور را مي‏دهد، كه مباحثه با ديگران جدي خواهد بود. ما به منظور بررسي ديدگاههايمان در مقابل ديدگاه ديگران وارد مباحثه مي‏شويم. رقبايي كه مكينتاير از آن سخن مي‏گويد تمدنهايِ اجنبي نيستند بلكه تجددگرايان (مدرنيست‏ها) و فرا تجددگرايان (پست مدرنيست‏ها) از تمدن غربي‏اند.

ايراد ولف عليه مكينتاير اين است كه تجليل از سنت، هم غيرواقع‏گرايانه و هم زيان‏بخش است. غيرواقعگرايانه است زيرا فرهنگها و سنتهاي ما كُل‏هاي يكپارچه نيستند و نمي‏توانند در جوامع معاصر بدينگونه ساخته شوند... دقيقا به اين دليل كه ما نمي‏توانيم از زندگي در فضاهاي اجتماعي‏اي كه سريعا دگرگون مي‏شوند و در هم تنيده‏اند، بگريزيم. در جوامع معاصر محال است كه به‏دنبال نظام منسجمي از خوبيها (goods) بود. در عوض، ما بايد با آرامش به انجام تعهدات اساسي‏مان ادامه دهيم.13 اما زيان‏بخش بودن ايده يك سنت منسجم و منفرد طبق نظر ولف به اين دليل است كه به نظر مي‏رسد به انقلابي اجتماعي ضد تكثرگرا و «ضد جديد» نياز است. ولف اظهار مي‏دارد چنين انقلابي مطمئنا نتائج خوبي در بر نخواهد داشت.

اما مكينتاير در اينكه سنتها چند رگه [و مخلوط]اند با ولف موافق است. وي آشكارا از سياستهاي اشتراكي كه ولف عليه آن هشدار داده بود دست كشيد. ولف خيال مي‏كند كه مكينتاير خواستار ريشه‏كن كردنِ ناخالصي (چندرگه و مخلوط بودن) از سنتهاست. آنها را به نوعي نظامهاي منسجم تبديل كند و از آنها ارزشگذاري عقلاني و اخلاقي بيرون كشد.